پنجشنبه , 24 مهر 1404 - 4:08 بعد از ظهر

انسان نیستم، دینامیتم / نیچه:‌ «من فلسفه‌ام را از اراده به سلامت و حیات برساخته‌ام» / وقتی از زخم هایت برخیزی، ابرانسان می شوی یعنی دینامیت

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، به نقل از سرویس دین و اندیشه ایبنا  رضا دستجردی در مقدمه گفت و گویش با امین مدی در باره نیچه نوشت: ۱۵ اکتبر مصادف ۲۳ مهرماه مصادف با سالروز تولد فریدریش ویلهلم نیچه (۱۸۴۴-۱۹۰۰)، فیلسوف و اندیشمند شهیر آلمانی است. نیچه در کنار دو هم‌زبانش مارکس و فروید و همچنین داروین انگلیسی یکی از بنیانگذاران اندیشه نو و از موثرترین متفکران تاریخ به حساب می‌آید. تاثیر او بسیار فراتر از فلسفه، در سایر شاخه‌های علوم انسانی اعم از علوم اجتماعی و علوم سیاسی و ادبیات محسوس است. با این همه نیچه زندگی کوتاه، تلخ و تراژیکی داشت. یکی از بهترین آثاری که به شرح زندگی نیچه می‌پردازد، کتاب «من دینامیتم» نوشته سو پریدو نویسنده انگلیسی-نروژی است که جنبه‌های متنوع زندگی نیچه از جمله راز بیماری او را آشکار می‌کند. این کتاب را امین مدی به فارسی ترجمه و نشر برج منتشر کرده است. به مناسبت سالروز تولد نیچه با امین مدی گفت‌وگویی کردیم که از نظر می‌گذرد:

****

انسان نیستم، دینامیتم / نیچه:‌ «من فلسفه‌ام را از اراده به سلامت و حیات برساخته‌ام» / وقتی از زخم هایت برخیزی، ابرانسان می شوی یعنی دینامیت
امین مدی پژوهشگر و مترجم فلسفه

 لطفاً در آغاز بفرمایید که چرا سراغ ترجمه سرگذشت نیچه رفتید؟

راستش را بخواهید من به‌سراغش نرفتم. راهمان به‌هم رسید. سال ۱۳۹۷، سرگرم خواندن آثار فوکو بودم. نگاه تبارشناسانه‌ی فوکو به تاریخ را، مثلاً در مراقبت و تنبیه، که درواقع میراثِ نیچه است، دوست داشتم. همان موقع چشمم به مقاله‌ای افتاد که در آن نقل شده بود فوکو در سال ۱۹۵۳ برای تعطیلات به ایتالیا رفته و تأملاتِ نابهنگامِ نیچه را خوانده بود. گویا مقاله‌ی «در باب کاربردها و زیان‌های تاریخ برای زندگی»، بسیار بر فوکو اثر گذاشته بود. فوکو بعدها این کتابِ نیچه را «مکاشفه» خواند و نظراتش درباب نیچه را در مقاله‌ی «نیچه، تبارشناسی و تاریخ» ارائه کرد.

کارم که با فوکو تمام شد برگشتم عقب‌تر، به‌سراغ نیچه. خواندن فلسفه همین‌طور است. پله‌پله به عقب برمی‌گردی تا برسی به یونان، و دیگر هرگز از خواندنش فارغ نخواهی شد. سرگرم خواندن نیچه بودم و گاه چیزهایی پراکنده از آثارش می‌نوشتم که پیشنهادی از سوی نشر برج برای ترجمه‌ی زندگی‌نامه‌ی تازه‌ای از نیچه، همین کتاب من دینامیتم، مطرح شد. راستش اولش خیلی تردید داشتم، چون هنوز خواندنِ آثار نیچه را تمام نکرده بودم، اما نسخه‌ی صوتیِ کتاب خانم پریدو را تهیه کردم. در رفت‌وآمد روزانه، و این آشوبی که ترافیک تهران است، دوبار ۲۲ فصلِ کتاب را گوش دادم. زندگی‌نامه‌ای که خانم پریدو نوشته بود روایتی گیرا بود از کودکی تا مرگ و پسا-مرگ، از درد و رنج؛ و گویی تلاشی برای یافتن تَسلی در فلسفه.

چیزی که کتاب را برایم جذاب‌تر کرد نحوه‌ی روایت خانم پریدو بود. کتاب صرفاً زندگی‌نامه یا بررسی آرای فلسفیِ نیچه نیست، روایت و خط سیری ادبی دارد و روابط دوستانه و زندگیِ شخصیِ نیچه را شرح می‌دهد؛ چیزهایی که، حال به‌هر رو، بر فلسفه‌ی نیچه اثرگذار بودند؛ فهم همین چیزهاست که بر برخی نقاطِ آثارش نوری می‌افکند. مزیت دیگر کتاب این است که زیاده آکادمیک یا مدرسی نیست. یعنی صرفاً به بررسی نظرات فلسفی او، یا ارتباطش با فلاسفه‌ی قبل و پس از او نمی‌پردازد. خانم پریدو همچنین به موازات این‌ها شرحی از سرگذشت خواهرِ نیچه، الیزابت، نیز به‌دست می‌دهد و بدین‌طریق بهتر می‌شود فهمید که چطور پس از مرگ نیچه، آثارش در راستای بسطِ ایدئولوژی‌های رایش سوم به‌کار گرفته شده است.

انسان نیستم، دینامیتم / نیچه:‌ «من فلسفه‌ام را از اراده به سلامت و حیات برساخته‌ام» / وقتی از زخم هایت برخیزی، ابرانسان می شوی یعنی دینامیت
سو پریدو نویسنده زندگینامه نیچه

 فلسفه‌ی نیچه نه روی صندلیِ کلاس درس، که بر لبه‌ی آتشفشانی که در آن می‌زیست نوشته شده است. خانم پریدو هم کوشیده است این آتشفشان را از درون به‌تصویر بکشد؛ زندگی انسانی که فلسفه را از گوشت و خون خویش بیرون کشید و با رنج، انزوا، و شور و بیماری، آن را بنا نهاد. باری، تمام این ها باعث شد مسئولیت ترجمه‌ی کتاب من دینامیتم را بپذیرم.

اهمیت نگارش زندگی‌نامه برای شخصیتی همچون نیچه چیست؟

روابط دوستانه و زندگیِ شخصیِ نیچه بر آثار او اثر گذاشته است. درباب فیلسوفی چون نیچه، زندگی‌نامه صرفاً نمی‌تواند گزارشِ وقایع باشد و چنین هم نیست؛ زندگی‌نامه نیچه، حال هرکسی که آن را نوشته باشد، به‌نحوی ادامه‌ی تفکر اوست. نیچه از اندیشمندانی است که ایجاد مرزبندی روشن میان زندگی و فلسفه‌اش دشوار است؛ هر جمله‌ی او ردّی از زیستنش دارد. به همین دلیل، زندگی‌نامه‌ی نیچه همواره بخشی از تفسیر فلسفه‌ی اوست. بی دانستنِ شکست‌هایش در رفاقت‌ها و روابط، دردهای جسمی و فروپاشی ذهنی‌، نمی‌توان از «بازگشت جاودانه» یا «ابرانسان» نیچه سخن گفت.

البته باید به این نکته هم اشاره کرد که آنچه نیچه از آن هراس داشت، عاقبت سرش آمد. نیچه در زمره فیلسوفانی است که از آثارش هم بسیار سوء برداشت شده و هم سوء استفاده. بارزترین نمونه همان رایش سوم است. بد نیست اشاره کنیم به جمله‌ی هراسناک، یا شاید پیش‌گوییِ خود نیچه، در کتاب اینک انسان، که نام کتاب خانم پریدو هم از آن گرفته شده است: «از تقدیرم آگاهم. روزی نامِ من با یاد و خاطره‌ی چیزی هراس‌انگیز همراه خواهد شد _‌با بحرانی بی‌سابقه در زمین، با ژرف‌ترین درگیریِ وجدان، با تصمیمی برانگیخته‌شده علیه همه‌ی چیزهایی که تا آن زمان متعلقِ باور و طلب و تقدیس بوده‌اند. من انسان نیستم‌، من دینامیتم.»

بنابراین، اگر جسارت به‌خرج دهیم، می‌توانیم بگوییم زندگی‌نامه‌ی نیچه نه زندگی‌نامه به تعریف رایج، که درواقع تفسیری هستی‌شناختی است.

انسان نیستم، دینامیتم / نیچه:‌ «من فلسفه‌ام را از اراده به سلامت و حیات برساخته‌ام» / وقتی از زخم هایت برخیزی، ابرانسان می شوی یعنی دینامیت

ردپای زندگی نیچه در آثار و اندیشه‌هایش چطور دیده می‌شود؟

پیش‌تراشاره‌هایی به این مسائل شد. میان زندگی و آثار نیچه جدایی‌ناپذیری عمیقی وجود دارد. ویل دورانت در بخش نیچه‌ی داستان فلسفه می‌نویسد: «به‌ندرت کسی چنین بهای سنگینی برای نبوغ پرداخته است.» و شاید این موجزترین و دقیق‌ترین توصیف از او باشد. نیچه خودش در انسانی، بس انسانی می نویسد: «من نیز همچون اودوسئوس به جهانِ زیرین رفته‌ام، و به کرات بدان باز خواهم گشت؛ و من برای سخن‌گفتن با مردگان فقط قوچ قربانی نکرده‌ام، بلکه از خونِ خود نیز مضایقه نکرده‌ام». او جنون را نقاب و کُرنای الوهیت می‌دانست، مثل افلاطون که گفته بود بزرگ‌ترین نعمت‌ها تنها در پرتو جنون در یونان ظاهر شده‌اند. عده‌ای در تاریخ فلسفه هستند که جنون را به‌اصطلاح تیمارگری هراس‌انگیز و سرچشمه‌ی الهام می‌دانستند. نیچه را هم می‌شود از همان‌ها دانست. مفاهیم فلسفی او صرفاً نظریه‌هایی انتزاعی و زاده‌ی خلوتِ کنج کتابخانه نیستند، بلکه برآمده از تجربه‌های شخصی، بیماری، تنهایی و پیکار بی‌وقفه‌ی او برای فائق آمدن بر خویش‌اند.

مثلاً همان نوشتن در قالب گزین‌گویه‌، که نیچه به آن معروف است. انتخاب این سبک نگارشی تصادف نبود. نیچه ترغیب شده بود که از سبک گزین‌گویانه‌ی ظریفِ فرانسوی برای ثبت افکارش استفاده کند. دلیلش این بود که در خلال دردِ چشم و اعصاب، بازه‌هایی که در طولشان توانِ خواندن و نوشتن داشت مدام کوتاه‌تر می‌شد. هربار که درد دست از سرش برمی‌داشت، مدت کوتاهی تا حمله‌ی بعدی فرصت داشت و ثبت گزین‌گویه روی کاغذ خیلی وقت نمی‌گرفت. بنابراین، بیماریِ نیچه، به بنیادی‌ترین شکل ممکن، تعیین‌کننده‌ی سبک و قالب نگارش او بود.

شاید بتوان گفت نیچه در هر اثرش، در واقع از زندگی خودش سخن می‌گوید. از کودکی مذهبی‌اش گرفته تا دلسردی و طرد شدن از دانشگاه، از تنهایی و انزوا در کوه‌های آلپ تا رشته‌های گسسته‌ی دوستی با واگنر و لو سالومه، همه در آثارش دگردیسی یافته‌اند. وقتی از «مرگ خدا» که درواقع مرگ اخلاقیات مسیحی است حرف می‌زند، گویی مرگ ایمانش را در کودکی روایت می‌کند. یا وقتی از «ابرانسان» می‌گوید، در واقع از تقلای خودش برای برآمدنی ققنوس‌وار از پسِ زخم‌ها و شکست‌ها سخن می‌گوید. زندگیِ نیچه در آثارش به استعاره بدل می‌شود و هر رنج، ماده‌ی خامِ اندیشه‌ای تازه است.

انسان نیستم، دینامیتم / نیچه:‌ «من فلسفه‌ام را از اراده به سلامت و حیات برساخته‌ام» / وقتی از زخم هایت برخیزی، ابرانسان می شوی یعنی دینامیت
فریدریش نیچه در کنار پل ره و لو سالومه

قبلاً مشهور بود که نیچه به‌خاطر بیماری مقاربتی درگذشته، اما بعدها دریافتیم که بیماری وی گونه‌ای عصب‌شناسی است که از پدرش به ارث برده بود. مفهوم بیماری در اندیشه‌های نیچه چطور دیده می‌شود؟ این را از این باب می‌پرسم که وی همیشه از زندگی سخن می‌گفت تا مرگ.

به نظر من کسی که خاصه از سن پایین درگیر بیماری بوده جهان را طور دیگری می‌بیند و همان‌طور که پیش‌تر گفتیم، بین بیماری نیچه و آثارش پیوندی عمیق و پیچیده وجود دارد. او خودش را بیمار می‌دانست، اما آن را ضعف تلقی نمی‌کرد. خودش می‌گوید: «هر آنچه مرا از پای در نیندازد نیرومندترم می‌سازد.» این یعنی بیماری، یا مصیبت یا سوگ آدمی را دگرگون می‌سازد. شما پس از هریک از این وقایع دیگر انسانِ پیشین نیستید. عوض می‌شوید و چیزها را به‌شکلی دیگر می‌بینید.

برای نیچه، بیماری میدان آزمایش بود؛ هم نحوه‌ی زیستن با آن را یاد گرفته بود و هم آن را به ابزار شناخت بدل کرده بود. بیماری او را به عمق وجودش افکنده بود؛ جایی که می‌توانست در آن خودش را دوباره بیافریند. مثلاً در بخش اول اینک انسان می‌نویسد: «من فلسفه‌ام را از اراده به سلامت و حیات برساخته‌ام… و آنجا که نیروی حیاتم به کمترین میزان رسید، بدبینی را کنار گذاشتم». در واقع، به نوعی می‌توان گفت نزد نیچه، سلامت به معنای زیست فیزیولوژیک نبود، بلکه توانِ «آری گفتن» به زندگی بود، با همه‌ی رنج‌ها و زخم‌هایش.

کسی که در جوار مرگ زیسته، شعرِ زندگی می‌سراید؛ مثل انگلیسی‌ها که با باران زندگی کرده‌اند و آفتاب را می‌ستایند. «آری‌گویی» به زندگی و «عشق به سرنوشت»، که نیچه چنان وفادر به آن هاست، نقشی بنیادی در فلسفه‌ی متأخرِ او دارند و اساساً برآمده از بیماری و رنج او هستند. شاید آنچه در آثار نیچه کمتر دیده می‌شود، و خانم پریدو به‌خوبی نشان داده، این وجه لطیف و پنهان اوست: نوعی میل درونی به همسازی با هستی. در پس تندی‌های نیچه، اخلاق «آری‌گویی» نهفته است، نوعی شفقت با آدمیان، اما نه از جنس ترحم که چنان از آن متنفر بود، بلکه به‌واسطه‌ی شجاعت و قدرت. فلسفه‌ی نیچه نه صرفاً بت‌شکنی، که تلاشی مداوم برای عشق‌ورزیدن به هستی است، در تمامیّت آن، و علیرغم بی‌رحمی‌ِ آن.

انسان نیستم، دینامیتم / نیچه:‌ «من فلسفه‌ام را از اراده به سلامت و حیات برساخته‌ام» / وقتی از زخم هایت برخیزی، ابرانسان می شوی یعنی دینامیت
کارل یاسپرس

سا ل گذشته، کتابی با عنوان «فریدریش نیچه؛ زندگی‌نامه‌ای فلسفی» از جولیان یانگ ترجمه شد. کم و کیف آثار در خصوص حیات نیچه را چطور ارزیابی می‌کنید؟

زندگی‌نامه‌ی نیچه بارها به‌دست کسانی چون کارل یاسپرس، والتر کافمن، رودیگر سافرانسکی، و در سال‌های اخیر، به‌قلم کسانی چون همین آقای یانگ در سال ۲۰۱۰، و خانم پریدو در سال ۲۰۱۸، نوشته شده است. هریک از این‌ها با رویکرد و نگاه خاص خودش، و با درنظر گرفتن مخاطب هدفش، به این فیلسوف نگریسته است و این رشته‌ی بلند در آینده بلندتر هم خواهد شد. محمدعلی فروغی در سیر حکمت اروپا در ایران نخستین کسی است که از او سخن به‌میان آورده است و آثار خود نیچه هم کمابیش کامل به فارسی ترجمه شده است. اما فکر می‌کنم نخستین کسی که پیوندی میان نیچه‌ی فیلسوف و نیچه‌ی انسان برقرار کرده یاسپرس است؛ و کتابش هم به ترجمه‌ی آقای جمادی، به‌فارسی منتشر شده است. از این منظر، شاید بتوان گفت کتاب یاسپرس راهی برای زندگی‌نگاران بعدی نیچه باز کرده است تا او و فلسفه‌اش را در چارچوبی انسانی واکاوی کنند.

با پیشرفت فناوری، مثل همین چیزهایی که امروز درباب تصحیح و ترمیم و دیجیتال‌سازی نسخ و اسناد تاریخی می‌بینیم، بی‌شک راه‌های نویی هم برای بررسی ابعاد جدیدتری از زندگی نیچه، یا دیگر فلاسفه، ایجاد خواهد شد و همه‌ی اینها نوری، هرچه روشنگرتر، بر حیات فلاسفه خواهند تاباند.

۲۱۶۲۱۶


Source link

درباره ی طلوع ارتباطات

ورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است

مطلب پیشنهادی

ادعای جدید در خصوص گروسی؛ او به ایران فضای زیادی داده و شرایط بحرانی می‌شود!

به گزارش همشهری آنلاین «لارنس نورمن» خبرنگار روزنامه وال‌استریت‌ژورنال که اغلب اخبار مربوط به تحولات …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *