۲- در اینکه اشغال سفارت آمریکا در آن زمان یک تصمیم حاکمیتی نبود، هیچ شکی نیست وگرنه آیت الله هاشمی و آیت الله خامنه ای نباید در سفر حج و بصورت ناگهانی از آن مطلع می شدند!. البته بحث اصلی در اثبات درستی و نادرستی آن اقدام نیست.چون ما امروز هم با آمریکا در جنگ ۱۲ روزه تحمیلی توسط صهیونیستها، وارد یک تقابل نظامی سخت شدیم. بحث اصلی تفاوت نحوه اتخاذ تصمیماتی است که در تقابل نظامی امروز ما با اشغال ۴۶ سال گذشته سفارت آمریکا وجود دارد، تفاوتِی بی نهایت مهم میان یک تصمیم حاکمیتی موثر و یک حرکت غیر حاکمیتی مخرب!. به عبارت صریح تر شاید تنها مقطعی که سمت و سوی آینده جمهوری اسلامی ایران را یک تصمیم غیرحاکمیتی مشخص کرد،همان مقطع اشغال سفارت آمریکا باشد.اشغالی که شاید می توانست به جنگ ایران و شوروی سابق هم منتهی شود،اگر طرفداران اشغال سفارتCCCP در آن تصمیم گیری مهم،بر رقبای ضدآمریکایی خود غالب می شدند!.
در همین جا لازم است این نکته را متذکر شوم که اگر چه سالهاست خیلی ها منجمله خود نگارنده، از خودسری های هزینه ساز و آتش به اختیاری های نابهنگام برای کشور و نظام گله مندیم و اصل این حرف را صحیح می دانم، ولی محاسبه هزینه های آن را دقیق نمی دانم. چرا اگر هزینه تمام خودسری های خودجوش و حتی سازمان یافته کل ۴۵ سال گذشته را جمع بزنیم، با یک دهم هزینه ای که همان چند دانشجوی آتش اختیار ۴۶ سال قبل و «پیشنماز معروفشان» به آینده انقلاب و نظام و ایران تحمیل کردند، برابری نمی کند!.
۳- اینکه امروز ناطق نوری با عمری حضور در بالاترین سطوح مدیریتی نظام و تصمیم سازی جمهوری اسلامی، به صراحت «اشغال سفارت آمریکا» را در صدر فهرست «اشتباهات بزرگ» رخ داده در جمهوری اسلامی می گذارد، از سر غرب زدگی نیست، بلکه هشداری از سوی یک دلسوز کار کشته نظام است، مبنی بر اینکه تا کی قرار است همدیگر را به مامور غرب بودن و معذور شرق شدن متهم کنیم؟!. مگر تجربه این موضوع را قبلا نداریم؟. مگر از انطباق اسلام آمریکایی با مرحوم مهدوی کنی سودی بردیم که امروز حسن روحانی را با همان روش، آمریکایی می خوانیم و شعار مرگ بر او را سر می دهیم؟ . واقعا چه سودی از این مجادله ۴۶ ساله برده ایم که همچنان در پی تکرار آن هستیم؟. اصلا اگر همین فردا ظریف را به عنوان مامور غرب در وسط میدان بهارستان بالای دار ببینیم و قالیباف را هم به عنوان نفوذی روسیه، در مقابل پارک اتابک خیابان نوفل لوشاتو به جوخه اعدام بسپریم، تضمینی وجوددارد که بالاخره دو قطبی «مامور غرب یا معذور شرق؟» در کشور تمام شده و پرچم نه شرقی، نه غربی بر بلندای برج میلاد به اهتزاز دربیاید؟. آیا این وهن نظام نیست که ۴۶ سال آینده ایران را هم به تصمیم همان چند دانشجوی آتش به اختیارِ ۴۶ سال قبل ببازیم؟!.
۴- مَخلص کلام اینکه ما بالاخره باید به سیطره این دوقطبی تاریخی و ضد انسجام ملی پایان بدهیم و به باز تعریف، تعاریف مبنایی استقلال کشور بپردازیم و به درک این نکته برسیم که غرب ستیزی ما هرگز به معنای درون ستیزی مطلق نبوده است. اتفاقا پایه انسجام ملی سیاسی در همینجاست اگر باور کنیم ما غالبا نه مامور غربیم و نه معذور شرق. بلکه ما جملگی مجبور به تامین منافع ملی جمهوری اسلامی هستیم و در این مسیر موظفیم بجای تکرار تخریب های بلندی و جناحی، به وحدت و وفاق ملی پایبند باشیم تا از اتحاد مقدس پلی برای حل مشکلات اقتصادی کشور بسازیم. مشکلاتی که امروز همه چیز ما را به خطر انداخته است، در حالیکه نمونه انجام موفقش در سی سال قبل مقابل چشمان ماست که اگر در دولت سازندگی موفق به احیای اقتصادی جنگزده و بی رونق آنهم با خزانه ای کاملا بی پول شدیم، بخاطر آن بود که هم به توتال آمریکایی گفتیم می تواند در پروژه های نفت و گاز ایران سرمایه گذاری کند-که خودش بخاطر قانون داماتو نیامد-، هم به فرانسوی ها و کره ای چراغ سبز مشارکت خودرویی نشان دادیم و هم با روسها قرارداد ۱۰ میلیارد دلاری نظامی بستیم. البته در همان زمان هم با دنگ شیائو پینگ چینی، ملک عبدالله عربستانی، ماهاتیر محمد مالزیایی و تاراسیمهارائوی هندی و .. دست دوستی و همکاری های اقتصادی دادیم و کشورهای مستقل شده از شوروی سابق را هم زیر پرچم پیمان اکو متحد کردیم تا ایران حداقل برای مدتی از سیطره دو قطبی «مامور غرب یا معذور شرق؟» خلاص شده و شعار معروف دنگ شیائو پینگ به دست هاشمی اجرایی شود. شعاری که می گفت «گربه ت باید موش بگیره!». یعنی اگر پیشرفت می خواهید، اقتصادت باید امتیاز بگیرد، چه از غرب باشد و چه از شرق! .
شاید اگر ریاست جمهوری هاشمی به دو دوره ختم نمی شد و او هم مثل «شی چی پینگ، اردوغان، پوتین» و حتی ترامپ-که سودای آن را در سر دارد- فرصت پیدا می کرد تا راهبرد «اول، اقتصاد» خود را ۱۵ تا ۲۰ سال دیگر جلو ببرد، امروز اقتصاد ایران اینگونه در چنبره دو قطبی «مامور غرب یا معذور شرق؟» زمینگیر نشده بود. دو قطبی بشدت ویرانگری که باعث شده عاقبت اقتصاد ایران بعد از قریب نیم قرن، نه شبیه چین کمونیست شود و نه مثل ژاپن آمریکایی!. همه اینها هم نقطه آغازش به همان دوقطبی ساخته شده توسط چند دانشجوی آتش به اختیار در ۴۶ سال قبل برمی گردد، که اتفاقا در چنین روزهایی مشغول آماده سازی و تصمیم گیری بودند که بالاخره بروند «بیرق» داس و چکش و ستاره را از سر در سفارت CCCP پائین بکشند یا پرچم USA را در وسط سفارتش به آتش بکشند. اختلاف مهمی که چون از قضا یک طرفش احمدی نژاد بود، احتمال تصمیم گیری نهایی هم در موردش با «شیر یا خط» کم نبوده است!.
* فعال رسانه ای ، دبیر سابق پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی
Source link
پایگاه خبری ایده روز آنلاین
