به گزارش همشهری آنلاین، محسن ردادی-هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی: بعد از تجریه جنگ 12 روزه و وضعیتی که مردم ایران در دوران پساجنگ قرار دارند؛ کمتر کسی به سخنان افرادی گوش میسپارد که با واقعیتهای عینی فاصلههای زیادی دارند. بیانیه اخیر جبهه اصلاحات را باید در زمره این قبیل حرفها دانست، حرفی که کمترین اعتنایی به آن شده است و موجبات اعتراض برخی دیگر از شخصیتهای اصلاحطلب را فراهم آورده. واقعیت این است که نوع مواجهه بیانیه به شدت سست است؛ به طوری که هر اتفاقی دیگری که بیفتد هم آنها سریعا نامه مینویسند که میرحسین موسوی را آزاد کنید و غنیسازی را به صفر برسانید!
در حقیقت کسی این قشر از سیاسیون اصلاحطلب را جدی نمیگیرد، آنها حتی برای بخشی از همحزبیهایشان غیرقابل اعتنا هستند. از سوی دیگر نیز اپوزیسیون نسبت به آنان بیتوجه است و حتی با چنین موضعگیریهایی دست به تمسخرشان میزند. آنچه که در بیانیه اخیر جبهه اصلاحات نمود پیدا کرد، ترشحّات ذهنی افرادی است که در قفس زمان گیر کردند و جز یکسری مفاهیم تاریخ مصرفگذشته چیز دیگری در چنته ندارند. در این مقام نه قصد توهین است و نه قصد تضییع مقام، اما اکثر کسانی که این بیاینه را نوشتند و پای آن را امضا نمودند فسیلهاییاند که از زمان و مکان درک و فهمی ندارند.
گاهی یک حزب یا گروه بیانیه صادر میکند که در آن حداقل این موضوع را منتقل نماید که هنوز «فکر میکند» و «حرفی برای گفتن» دارد. اما بیانیه اخیر جبهه اصلاحات نوعی حکم مرگِ مرتجعین این طیف بود. اصلاحات دارای یک بدنه نوگرا و پویا است که دست به فعالیت مشخص و معین میزنند، اما بخش دیگری از این طیف همانهایی هستند که چنین ارتجاعنامهای را صادر نمودهاند. این بیانیه نشان داد بخشی از اصلاحطلبان دچار چه مرگمغزیِ وحشتناکی هستند که هیچگونه علائم حیاتی در حیات سیاسی آنها دیده نمیشود. همینطور لازم به گفتن است که چنین موضعگیریهایی از سوی نیروهای جوان اصلاحاتی نیز غیرقابل پذیرش است و بخشی از آنان، اولین کسانی بودند که در برابر این بیانیه موضع مخالف گرفتند.
Source link