چهارشنبه , 28 آبان 1404 - 7:52 بعد از ظهر

میرزا کوچک‌خان؛ قهرمان ملی یا زمینه‌ساز نفوذ بلشویک‌ها به ایران؟

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ماهرخ ابراهیم‌پور و هستی احمدی  در ایبنا نوشتند: بخش دوم میزگرد نقد و بررسی کتاب «جبهه ایرانی-انقلاب جهانی» تدوین و تالیف مویسی آرونوویچ پرسیتس به بررسی جامع‌تر اسناد اختصاص داشت. در بخش نخست منتقدان و مترجم کتاب این مجموعه را اسنادی تازه‌گشوده‌شده از آرشیو شوروی ارزیابی کردند که روایت‌های رایج درباره نهضت جنگل را به چالش می‌کشد. حبیب‌الله فاضلی تأکید کرد که این اسناد تصویری پیچیده‌تر از میرزا ارائه می‌دهند و نشان می‌دهند او را نمی‌توان با برچسب‌های ساده‌ای مانند «ملی‌گرا»، «اسلام‌گرا» یا «انقلابی» توضیح داد. به گفته او، نگاه پرسیتس، پژوهشگر روسی کتاب نه ستایش‌گرانه و نه تخریب‌گرانه است؛ بلکه مبتنی بر داده‌های آرشیوی است که سیاست‌های واقعی بلشویک‌ها در ایران و نگاه آنان به نهضت جنگل را روشن می‌کند.

از سوی دیگر گودرز رشتیانی نیز با اشاره به ارزش تاریخی کتاب گفت: این اسناد نشان می‌دهد شوروی‌ها در تحلیل نهضت جنگل دچار خطاهای مکرر بودند و تصور می‌کردند می‌توانند با ایجاد یک دولت دست‌نشانده، نفوذ خود را در گیلان گسترش دهند؛ در حالی که مردم محلی چنین نفوذی را برنمی‌تافتند. او افزود که اسناد کتاب به‌خوبی مرزبندی میرزا با بلشویک‌ها، اختلافات داخلی جنگلی‌ها و پیچیدگی محیط سیاسی گیلان را آشکار می‌کند. به باور رشتیانی، انتشار این مجموعه باعث می‌شود نهضت جنگل دوباره از زاویه‌ای واقع‌گرایانه بررسی شود و از قالب روایت‌های ایدئولوژیک رایج خارج گردد. آنچه می‌خوانید قسمت دوم میزگرد با حضور محمد نایب‌پور، مترجم، گودرز رشتیانی و حبیب الله فاضلی از استادان دانشگاه تهران است.

در روزنامه جنگل می‌توانیم بسیاری از علاقه‌مندی‌ها و وابستگی‌های میرزا را مشاهده و مطالعه کنیم. به این معنا که بخشی از اسنادی که درباره تعلق میرزا به ایران سخن می‌گویند، برای ما تازگی ندارد، زیرا پیش‌تر در روزنامه جنگل با آن‌ها آشنا شده‌ایم. نظر شما درباره صحبت‌های جناب فاضلی چیست؟ ضمنا در بخشی از کتاب، صفحه ۵۷۹، نکته‌ای را مشاهده کردم که به اختلافات مرزی میان جنبش‌های ایران اشاره دارد و به قبایل سنجابی در کرمانشاه، کردهای آذری و فرماندهانی مانند خیابانی، کوچک‌خان و پسیان اشاره می‌کند. به درستی بیان شده که این اختلافات روزنه‌ای برای نفوذ روس‌ها در ایران فراهم می‌کرد تا اهداف خود را دنبال کنند. نکته‌ای که برای من اهمیت دارد این است که ما به نیت افراد کاری نداریم، بلکه تمرکز بر این است که این رویکرد تا چه اندازه می‌توانست امنیت آن بخش از ایران را به خطر بیاندازد؟

گودرز رشتیانی: خوبی علم تاریخ این است قداستی که ایدئولوژی‌های مختلف ممکن است پیرامون یک رویداد، رخداد یا شخصیت ایجاد کنند، به چهره‌ای زمینی تبدیل می‌کند و با تکیه بر اسناد و منابع تکمیلی، دید واقع‌بینانه‌ای نسبت به آن رخداد می‌دهد. مشاهده می‌کنیم که پیش از انقلاب، نگاه و رویکردی بسیار چپ‌گرایانه به میرزا نسبت داده می‌شد. در صورتی که همین شخص پس از انقلاب، تقریبا به قواره قدیس‌مانندی درآمد، تا جایی که در سراسر ایران و به‌ویژه در استان گیلان بلوار و خیایان، مدرسه و بیمارستان و اماکن مختلف به نام او نام‌گذاری شد. اما اکنون فرصت مناسبی است که کمی زمینی‌تر نگاه کنیم و فارغ از این ایدئولوژی‌ها که با انگیزه‌های مختلف تلاش کرده‌اند وجوهی از فرد را تطهیر، پنهان یا برجسته کنند، واقعیت موجود را بهتر ببینیم. از این رو خوبی همین اسناد و البته تعدادی از پژوهش‌های دیگر این است که چهره واقعی‌تری از میرزا کوچک‌خان جنگلی در اختیار ما قرار می‌دهد.

درواقع باید جنبش جنگل را در دو بازه زمانی مجزا بررسی کنیم: نخست، از زمانی که جنبش در فاصله پنج ساله ۱۲۹۳ تا ۱۲۹۸ شمسی شکل گرفت و دوم، از ۱۲۹۸ تا ۱۳۰۰ شمسی، یعنی دوره پایان جنبش و مرگ میرزا کوچک‌خان، که هر کدام نیازمند نگاهی متفاوت است.

در سال ۱۲۹۳، میرزا هیئت اتحاد اسلام را تشکیل می‌دهد؛ این اقدام الگوبرداری از تکاپوهایی بود که در اواخر دوران خلافت عثمانی شکل گرفته و هدف آن احیای نوعی خلافت عثمانی مطابق شرایط زمانه بود. حضور اتریشی‌ها و آلمانی‌ها در این دوره در کنار میرزا مشهود است. علیرغم آن‌که چنین قیامی در این دوره هیچ توجیهی ندارد و اهداف و آرمان‌های اعلام‌شده خیلی کلی، مغشوش و علیه منافع ملی است، اما جنبش جنگل در این مقطع به نیروی خارجی وابستگی و همکاری ندارد. سرانجام هم با ورود نیروهای دولتی شکست جنگلیان و تسلیم شدن احمد کسمایی از نزدیکان میرزا و اعدام دکتر حشمت توسط نیروهای دولتی دوره اول جنبش جنگل در ۱۲۹۸ خاتمه می‌یابد.

دوره دوم از ۱۲۹۸ تا ۱۳۰۰ شمسی است. در این مقطع این جنیش از آرمان‌ها و اهداف پیشین فاصله گرفته و به همکاری نزدیک با نیروهای اشغالگر ارتش سرخ تبدیل می‌شود که نقطه‌ای تاریک و لکه‌ای پاک‌شدنی در تاریخ این جنبش است. در سال ۱۲۹۸، میرزا شخصا به استقبال نیروهای ارتش سرخ در انزلی می‌رود و قراردادی با آن‌ها امضا می‌کند. استقبال از نیروی خارجی اشغالگر گناه اندکی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت. در نامه‌ای که عین آن در سند شماره ۶۹ کتاب صفحه ۱۶۱ موجود است، میرزا به لنین می‌نویسد که «من با تمام توان برای تحقق فوق‌العاده سریع اندیشه‌های کمونیسم بر پایه برابری همگانی تلاش می‌کنم.» گرچه مطابق با روش علمی تحقیق در تاریخ نمی‌توان تنها از یک سند یا حتی یک مجموعه محدود، حکم کلی صادر کرد؛ اما در کنار این نامه ده‌ها سند دیگر در همین کتاب درباره همکاری نزدیک و اعتماد بلاوجه میرزا به نیروهای شوروی در بهترین حاالت گواه روشنی از خام‌اندیشی کوچک‌خان است. دلباختگی میرزا به انقلاب روسیه در سراسر کتاب موج می‌زند. در یک نامه می‌نویسد: «شعله فروزانی در روسیه روشن شده است که در آغاز از پرتو پرفروغش نابینا بودیم تا جایی که از آن رویگردان شدیم. اما اکنون عظمت این پرتو خیره‌کننده را دریافتیم. اگر نوری که در روسیه می‌درخشد، خاموش شود ملت ایران امکان روشن نمودن آن را ندارد. بدین دلیلی تمام تلاش‌های مردم ایران معطوف به اتحاد با روسیه شوروی است در پاس‌داشت اتحاد ناگسستنی با بلشویک‌های روس! (سند شماره ۳۷).

در خوش‌بینانه‌ترین حالت، روایتی که این کتاب از میرزا کوچک‌خان و جنبش جنگل ارائه می‌دهد این است که نوعی ساده‌لوحی، کوتاه‌بینی و اعتماد به نیروی خارجی برای رهایی ایران شکل گرفته بود و در برهه خیلی مهمی گیلان در خطر تجزیه و پیوستن به اردوگاه شوروی قرار گرفت که در این میان نمی‌توان مسئولیت میرزا را نادیده گرفت. نمی‌توان مبنای روایت خود را بر خوش‌بینی بگذاریم که با این عبارت یا عبارات دیگر توجیه کنیم که هدف میرزا موضوع دیگری بود و فریب داده شد و… مسئولیت میرزا کوچک خان در این موضوع بسیار جدی است و باید فارغ از هرگونه تعلق به هر روایت با انصاف و بر پایه اسناد و مدارک ازجمله اسناد کتاب حاضر قضاوت کرد. رهبران هر جنبش در قبال پیامدهای آن مسئول هستند همان‌طور که در انقلاب اکتبر روسیه و تبعات آن نیز، نمی‌توان سردمداران انقلاب را از مسئولیت مبرا دانست.

برکشیده شدن سیدجعفر پیشه‌وری، که شما به آن اشاره کردید که با فشار نیروهای شوروی، به عنوان کمیسر خارجه در جنبش جنگل و در دولت انقلابی انتخاب شد و بعدها در دهه بیست غائله آذربایجان را شکل داد، درواقع نتیجه حضور و مطرح شدن او در جنبش جنگل است! همین اولین تجربه ارتش سرخ در ایران زمینه‌ای برای اشغال بعدی ایران در جنگ جهانی دوم را فراهم کرد و درواقع غائله آذربایجان دارای پس زمینه‌ای از همکاری جنبش جنگل با ارتش سرخ است.

با حرف شما موافقم که در برخی اسناد اشاره شده میرزا به چیچرین می‌گوید که در تقسیم اراضی و محدود کردن قدرت خوانین، باید ملاحظات و مسائل مذهبی را در نظر گرفت. این نکته درست است، اما در عین حال نمی‌توان این واقعیت را نادیده گرفت که در برخی موارد، میرزا دلبستگی و اعتمادی غیرمعمول به نظام شوروی نشان می‌دهد. پرسش بنیادین این است چرا یک جنبش داخلی باید به مثابه یک نیروی گریز از مرکز تحت عنوان «جمهوری شورایی سوسیالیست ایران» شکل دهد که ایران را در نظام کمونیسم بین‌الملل منحل کند؟ اتفاقا از آن‌جا که نام این جمهوری مجعول «جمهوری شورایی سوسیالیست ایران» است نشان‌دهنده محدود بودن آن به گیلان نیست بلکه هدف آن ادامه انقلاب در مرکز و سراسر ایران و تسری این سیستم سیاسی به سراسر ایران است. یعنی به مراتب خطرناکتر!

فراموش نکنیم در همین دوره، یعنی سال ۱۹۲۰، جمهوری‌های شورایی آذربایجان، ارمنستان و گرجستان شکل می‌گیرند، یعنی ایران در همسایگی منظومه جهان وابسته به شوروی قرار می‌گیرد و استقرار چنین نظامی در گیلان، برای تمامیت ایران یک مخاطره جدی بود. در این زمینه باید تحسین کرد مشاورالممالک انصاری، سفیر فوق‌العاده و تام‌الاختیار ایران، که توانست عهدنامه مودت ایران و شوروی را به سرانجام برساند و نظر ایران را بر شوروی تحمیل کند. درنتیجه این تلاش‌ها بود که شوروی حمایت خود را از جنبش جنگل قطع کرد و از مداخله مستقیم دست برداشت. البته پیش از آن میرزا به دلیل رقابت‌های درونی میان احسان‌الله‌خان، خالو قربان و دیگران تا حدی کنار رفته بود، اما در هر صورت، دولت مرکزی ایران با اعزام مشاورالممالک توانست مسیر دخالت خارجی را ببندد و غائله خاتمه پیدا کند.

میرزا کوچک‌خان؛ قهرمان ملی یا زمینه‌ساز نفوذ بلشویک‌ها به ایران؟

با توجه به اسناد منتشرشده که از حدود ۳۰ سال پیش در اختیار قرار گرفته است با قاطعیت می‌توان گفت: با هر معیاری که نگاه کنیم نمی‌توان میرزا کوچک‌خان را یک چهره ملی دانست؛ زیرا او اشتباهات بزرگی مرتکب شد، پای نیروهای خارجی را به کشور باز کرد و درنتیجه همکاری او بود که نیروهای کمونیست بر رشت مسلط شدند که پیامد آن آن هم کنار زدن میرزا توسط همین نیروهای کمونیست ایرانی بود. در همین رابطه سند شماره ۲۰۶ قابل توجه است: موافقت‌نامه اتحاد نیروهای کمونیست (حیدرخان) و میرزا کوچک‌خان: بند اول این موافقت‌نامه مبنی بر همکاری این دو نیرو در سازمان‌دهی نیروهای مسلح، تحکیم مواضع نظامی برای پیش‌گیری از سقوط گیلان به دست دولت مرکزی است! یعنی این‌که میرزا علیرغم جدایی از این طیف کمونیست جنبش، دوباره حاضر به همکاری با آن‌ها می‌شود برای مقابله با دولت مرکزی. اتحاد با مهره‌های سرسپرده شوروی علیه دولت مرکزی چگونه قابل دفاع و توجیه است!

خوبی این اسناد در این است که با کنار گذاشتن چارچوب‌های ایدئولوژیک مختلف، تصویری زمینی‌تر و واقع‌بینانه‌تر از رخدادها ارائه می‌دهند. در یادداشت‌های پیشین من نیز به این موضوع اشاره شده است؛ ازجمله در سند شماره ۶۹ و سایر اسنادی که فقط به تعدادی اشاره کردم نشان می‌دهد نمی‌توان مسئولیت میرزا کوچک‌خان را کاملا نادیده گرفت.

همچنین در سند شماره ۶۷ آمده که انقلاب در ایران نیازمند انقلابیون صادق و مجرب است و شناخت دقیق ویژگی‌های ایران ضروری است تا بتوان به شیوه‌ای صادقانه و مؤثر، انقلاب را به‌ کار بست و تجربه انقلاب کبیر روسیه را با مهارت در شرایط ایران به کار گرفت.

گرچه در این بخش با نظر دکتر فاضلی موافقم که آن چشم‌انداز رویایی که کمونیسم ارائه می‌داد، جذابیت و دلربایی خاصی داشت: برابری، رفع تبعیض، مبارزه با امپریالیسم و ایده انقلاب جهانی واقعا برای بسیاری در آن دوران جذاب بود، به‌ویژه در دوران جنگ جهانی اول که ایران از شمال توسط روسیه تزاری و از جنوب توسط بریتانیا تحت تهدید جدی بود، طبیعی است که بخشی از نیروها و افراد به چنین انقلابی که ضد رژیم تزاری بود، دلبسته شوند و آن را قابل درک بدانیم؛ اما در هیج شرایطی نمی‌توان از میرزا و همراهان او در همراهی با نیروی خارجی و دلبستگی به وعده‌های فریبکارانه سلب مسئولیت کرد.

به نظر شما این مجموعه اسناد تا چه اندازه توانسته است میزان دخالت و تأثیر بلشویک‌ها در ایران را روشن کند، زیرا پیش از آن در این زمینه بحث‌ها و تفاسیر متفاوتی وجود داشت؟

محمد نایب‌پور: وقتی در چنین مجالسی به نقد و بررسی این کتاب می‌پردازم، با وجود دشواری‌هایی که در ترجمه آن بود، بسیار خوشحال می‌شوم زیرا مشاهده می‌کنم که این کتاب چه تأثیری در افکار مردم ایجاد کرده است. برخی تصور می‌کردند میرزا یک قدیس است و حالا می‌بینند چنین نیست و برخی دیگر برعکس فکر می‌کردند میرزا آدم وطن‌فروشی بوده، اما از متن این اسناد برمی‌آید که او در مسائل مالیاتی به نفع مردم عمل می‌کرد و حتی تا مرحله ضرب سکه هم پیش رفت. میرزا به مساجد می‌رفت تا با مردمی که مخاطبش بودند ارتباط برقرار کند و این، ارزش این کتاب است.

از طرفی یکی از اساتید ما در یکی از کتاب‌هایش نوشته است انقلاب ۱۹۱۷ برکتی که داشت، طناب دار را از گردن ملت ایران درآورد. همه مردم در دوره‌هایی در مناطق مرزی ایران خصوصا این چندتا کتابی که با هم پیوند دارند، مثل بلشویک‌ها، قفقاز و انقلاب مشروطه را از یک زاویه دیگر نگاه می‌کنند یا کتابی که اخیرا در رابطه با قفقاز کار کردم. خوشبختانه از داخل این اسناد می‌توانیم به یک جهان‌بینی و اندیشه درباره شخص میرزا برسیم و ببینیم واقعا افکار و ادبیات او چه بوده و کاری که این کتاب انجام داده، این بوده که توانسته ذهن‌ها را متوجه مفهومی بکند که از واقعیت امر میرزا به خاطرات و خطرات برسیم. مثلا ببینیم مدیوانی، مشاور چیچرین، درباره میرزا چه دیدگاهی داشته و او را چگونه ارزیابی می‌کرده و به ارزیابی کاراکتری که از میرزا داخل متن آمده بپردازیم؛ آیا میرزا مجبور بود به استقبال نیروهای شوروی که به ما تجاوز کرده بودند برود؟ آیا این یک راهبرد بود که میرزا قصد داشت از آن برای پیشبرد اهدافش برای استقلال ایران و آزادی مردم استفاده بکند؟

میرزا کوچک‌خان؛ قهرمان ملی یا زمینه‌ساز نفوذ بلشویک‌ها به ایران؟

استقلال ایران و آزادی مردم دو واژه‌ای هستند که در بسیاری از نامه‌هایی که میرزا به حزب کمونیست می‌نویسد، بارها تکرار شده‌اند. از میان ۱۶ هزار سند موجود در ۱۳ جلد کتاب درباره میرزا، ما تنها به ۲۷۹ سند دسترسی پیدا کرده‌ایم؛ بنابراین برای قضاوت قطعی درباره شخصیت تاریخی میرزا و این‌که او واقعا طرفدار استقلال ایران بوده یا به شوروی وابسته، کمی زود است. با این حال، بارقه‌ها و جرقه‌هایی که این ترجمه در ذهن‌ها ایجاد کرده، می‌تواند در ادامه مسیر بسیار مفید باشد. هدف من از ترجمه این کتاب ایجاد تضارب آرا بود؛ بنابراین، میرزا از نظر من یک شخصیت تاریخی است و میزان موفقیت او در خلق و ادامه جنبش، در شرایط خاص زمانی و مکانی، تحولات جهانی و نزدیکی نیروهای انگلیسی به قلمرو نفوذش، بستگی به همین شرایط و به تعبیر دکتر، «روح زمانه» دارد.

نمی‌توان گفت میرزا کاملا وابسته بوده یا صددرصد یک قهرمان ملی به شمار می‌رفته است، زیرا در همان دوره، محمدتقی پسیان فعال بود، جنبش خیابانی در تبریز شکل گرفته بود، جنبش جنگل در گیلان جریان داشت و در جنوب نیز نهضت‌هایی علیه نیروهای خارجی فعالیت می‌کردند. مجموعه این شرایط، دشواری کار ترجمه این کتاب را برای من به شکل قابل توجهی آسان‌تر کرده است. لازم است اضافه کنم که برای ترجمه این کتاب هیچ کمک مالی از کسی دریافت نکردم و تجربه ترجمه آن باعث شد که تصمیم بگیرم دیگر سراغ ترجمه نروم، زیرا کار بسیار زمان‌بر بود و در پایان هر سند، ارجاعات به منابع و آدرس‌های مختلف داده شده بود. یکی از چالش‌های اصلی من در ترجمه، مواجهه با آکرونیم‌های روسی بود؛ زبان روسی چنین ویژگی دارد و یافتن معانی برخی لغات دشوار بود، به‌ طوری که گاهی مجبور می‌شدم برای درک معنای یک واژه با پروفسور جهانگیری تماس بگیرم و حتی دو روز منتظر بمانم تا او بتواند معنی دقیق آن را پیدا کند.

کار ترجمه سندپایه واقعا دشوار است. من پیش‌تر بیست کتاب تاریخی ترجمه کرده‌ام، اما این پروژه مرا پیر کرد، زیرا با فضایی کاملا متفاوت مواجه شدم؛ بخصوص اصطلاحات نظامی که در متن فراوان و پیچیده بودند و مجبور شدم برای خودم لغتنامه‌ای تهیه کنم تا نیاز نباشد چندین بار آن‌ها را بررسی کنم، که این یکی از دشواری‌های اصلی کار بود. با این حال، بسیار خوشحالم که این کتاب توانسته در چنین جلسه‌ای و در حضور اساتید، مورد ارزیابی و نقد واقع شود.

راجع به ابهامات دخالت و تاثیر بلشویک‌ها در ایران  تفسیرهای متناقضی وجود دارد. هنگامی که این کتاب را خواندید چقدر باعث شد اطلاعات بیشتری درباره دخالت آن‌ها در ایران پیدا کنید؟

حبیب‌الله فاضلی: ببینید، ابتدا این نکته را روشن کنم که من از تعبیری به نام «قهرمان ملی» استفاده کردم. این تعبیر در اصل عامیانه است و به کسی اطلاق می‌شود که مردم دوستش دارند یا پرچمی را بالا برده است یا در مقابل نیروی خارجی بایستد و…. قهرمان‌های ملی در دوره‌های مختلف چهره‌های متفاوتی پیدا می‌کنند؛ برای مثال، مصدق در زمان حیاتش قهرمان به شمار می‌رفت، ممکن است فردی در زمان خودش قهرمان ملی محسوب شود، اما در زمان دیگر و با تعمیق شناخت‌ها یا تغییر ارزش‌های عمومی و ملی به خائن ملی تبدیل شود.

در خود انقلاب ۱۹۱۷ نیز شاهد این هستیم که قهرمان‌ها و خائن‌های ملی متعددی ظهور و سقوط کردند، چیزی که در انقلاب اسلامی خودمان هم بارها به‌کرات دیدیم. به نظر من از لحاظ تحلیلی و براساس ادبیات علوم سیاسی، قهرمان ملی کسی است که به منافع و سرنوشت ملی فکر می‌کند و در مقابل ضدقهرمان‌های محلی و قومی و فرقه‌ای یا خارجی تعریف می‌شود. قهرمان قومی یا محلی کسی است که اولویت را به مسائل منطقه‌ای و محلی می‌دهد. پیش از این‌که میرزا را به چشم خائن یا خدمت‌گزار بلشویک‌ها ببینیم، باید توجه کنیم که او در وهله اول به ایران فکر می‌کرد؛ چه ما با آن موافق باشیم چه مخالف. این‌که بخواهیم او را صرفا خوب یا بد قضاوت کنیم، این‌که به پیشواز رفتن یک نیرو را مبنای داوری قرار دهیم تقلیل‌گرایی است و مانع دیدن کلیت حرکت نهضت می‌شود. اسناد موجود نشان می‌دهند که میرزا واقعا به ایران می‌اندیشیده اما در نگاه او، سوسیالیسم جنبه‌های مثبتی هم دارد، زیرا منطق ادبیات اسلامی نیز تمایلی به اصول سوسیالیستی دیده می‌شود؛ به نحوی که اقتصاد اسلامی شباهت‌های جدی با منطق سوسیالیستی دارد.

میرزا کوچک‌خان؛ قهرمان ملی یا زمینه‌ساز نفوذ بلشویک‌ها به ایران؟

دلیل این‌که من از تعبیر «قهرمان ملی» استفاده می‌کنم این است که در هیچ‌یک از نامه‌هایی که میرزا برای طرف‌های دیگر نوشته، به «جمهوری شوروی گیلان» اشاره نکرده است. به‌ عنوان مثال، اگر طرف مقابل در نامه خود نوشته «جمهوری شوروی گیلان»، میرزا پاسخ داده است «جمهوری شوروی ایران». این نشان می‌دهد که او در ذهن خود چارچوبی ملی داشته و جهت‌گیری‌اش به نفع منافع ایران بوده است. از این منظر، می‌توان او را یک قهرمان ملی دانست، زیرا به امر ملی و سرنوشت ایران فکر می‌کرد، نه به مسائل قومی، منطقه‌ای یا محلی یا زبان گیلکی و… که به‌راحتی می‌توانست چنین افکاری داشته باشد.

میرزا در اسناد بارها تأکید کرده است که گیلان فقط نقطه‌ای برای شروع و ایجاد جای پا برای ادامه فعالیت‌هایش است. چرا میرزا از نهضت قهر کرد؟ علت قهر را در نامه‌ای به احسان‌الله خان نوشته و روشن کرده است: «میرزا می‌گوید قهر کرده زیرا نیروهای بلشویک روسیه وارد رشت شده‌اند و برخلاف توافق اولیه، در کارهای مردم دخالت کرده‌اند و این آن چیزی نیست که ما می‌خواهیم با توافق کرده‌ایم.»

همچنین، در اسناد شماره ۲۰۶ و ۱۲۷، میرزا تصریح کرده که هدف نهایی او استقلال و آزادی ایران است و برنامه دیگری ندارد و تنها اگر طرف مقابل هم چنین هدفی داشته باشد، آماده همکاری است، از این روشن‌تر می‌توان اعلام موضع کرد؟ بنابراین، اگر بخواهیم تنها براساس یک سند داوری کنیم، به نتیجه درستی نمی‌رسیم؛ پیش از آن‌که او را خائن خطاب کنیم، باید مجموعه اسناد و شواهد را به‌ طور کلی و یکپارچه بررسی کنیم.

اما این‌که بعدها پیشه‌وری از زیر این خیمه بیرون آمد، موضوعی دیگر است و نتیجه مستقیم نهضت جنگل به شمار نمی‌رود. میرزا یک شخصیت تاریخی است که براساس اسنادی که در دست داریم، در آن مقطع زمانی به ایران می‌اندیشید و در منطق زمانه خود، شخصیتی ارزشمند و قابل احترام بوده است. بنابراین می‌توان از عناوین شایسته برای او استفاده کرد.

تحولات انقلاب ۱۹۱۷ در ایران محدود به این مباحث نبود و حتی در حوزه‌های مذهبی نیز تأثیر گذاشت. منطق اسلام سیاسی در ایران نیز از انقلاب ۱۹۱۷ اثر پذیرفته است. به یاد دارم یک بار از یکی از اساتید برجسته و سرشناس کشور که در حوزه الهیات فعالیت می‌کرد و اکنون درگذشته‌اند، پرسیدم: «همه می‌گویند شما از مارکسیسم و سوسیالیسم تأثیر پذیرفته‌اید.» ایشان پاسخ دادند: «همه اشتباه می‌کنند، من مارکسیست یا سوسیالیست نیستم، اما نمی‌توانم انکار کنم که از آن‌ها تأثیر نگرفته‌ام.»

بنابراین روح زمانه همه را تحت تأثیر قرار می‌دهد و حتی به صورت ناخوداگاه افراد را به سمت خاصی هدایت می‌کند. من هنوز سندی ندیده‌ام که نشان دهد میرزا با مفاهیم ماتریالیسم دیالکتیک، پراکسیس یا نسبت طبقه کارگر با سایر طبقات و یا ماهیت دولت مارکسیستی یا بورژوایی آشنا بوده باشد و مسائل ایران را براساس آن تحلیل کند و درنهایت حکم به پذیرش بلشویسم در ایران داده باشد. او این‌ها را نمی‌دانست؛ آن‌چه داشت، تصویری آرمانی و زیبا از انقلاب اکتبر بود که اساس آن برابری خلق‌ها بود و چنین ایده‌ای در همه جای جهان جذاب است.

میرزا ایده برابری را دوست داشت، همان‌طور که ملک‌الشعرای بهار، عارف قزوینی، سیدضیاءالدین طباطبایی و بسیاری دیگر در ایران می‌گفتند برابری منطق خوبی است، به‌ویژه زمانی که دشمن بزرگی مانند انگلیس در ایران حضور دارد و برای جلوگیری از تسلط آن‌ها، می‌توان از حمایت‌های روسی و حزب کمونیست بهره گرفت.

براساس این اسناد، آن‌چه باعث شد حزب کمونیست مسکو ترمز را بکشد، نه فشار دولت ایران، بلکه ترس از گسترش نفوذ بریتانیا در ایران بود. آن‌ها به این جمع‌بندی رسیدند که اگر خود را درگیر افراد ماجراجویی چون احسان‌الله خان و حیدرعمواوغلی کنند، کل کشور ایران از دست خواهد رفت و بریتانیا از جنوب کشور پیش‌روی می‌کند. بنابراین تصمیم گرفتند فضا را به سمت حمایت از دولت مرکزی ایران هدایت کنند تا کشور با دولت ملی اداره شود و مانع نفوذ بریتانیا شوند.

اسناد کتاب نشان می‌دهند که مردم شمال از این حرکت حمایت نمی‌کردند. در نامه‌ای که چیچرین به روتشتاین می‌نویسد، اشاره شده است: مردم این منطقه طرفدار حزب اتحاد اسلام، دموکرات‌ها، ناسیونالیست‌ها و اسلام هستند و بلشویک‌ها و سوسیالیست‌ها در شمال ایران جایگاهی ندارند، بنابراین بهتر است فعالیت آن‌ها محدود شود. درواقع در ابتدا رایزنی‌های دولت ایران با حزب کمونیست شوروی چندان موفقیت‌آمیز نبود و آن‌ها به قطع رابطه با گروه‌ها و افراد ماجراجو راضی نشدند، بلکه منطق زمانه و جهانی آن‌ها را به سمت محتاط شدن و حمایت از دولت متمرکز دز ایران هدایت کرد.

در اواخر کتاب، سندی وجود دارد که روتشتاین درر نامه به چچرین می‌نویسد: بلشویک‌های باکو در حال سازمان‌دهی ارتشی هستند تا به تهران حمله کنند، در حالی که این خواسته مسکو و حزب کمونیست مرکز نیست و حزب کمونیست باکو دیگر به حرف او گوش نمی‌دهد. به عبارت دیگر، ماجراجویان باکو، حیدرخان عمو اوغلی و پیروانش قصد داشتند بدون اجازه مسکو به ایران حمله کنند و در تمام این تحولات ضدملی بحثی از جریان راست نهضت نیست.

با توجه به این‌که بعد از انقلاب بسیاری از قراردادهای استعماری لغو شدند، اسناد و نامه‌های موجود از لنین تا چه اندازه با گفته‌های او تفاوت دارند و در کل چه تصویری از لنین به ما ارائه می‌کنند؟

رشتیانی: این اسناد نمی‌توانند تصویر جدیدی از لنین ارائه دهند و باید آن‌ها را در یک بستر تاریخی گسترده‌تر بررسی کرد، نه صرفا براساس مطالب این کتاب. در مجموع، نامه‌هایی که به لنین نوشته شده یا از سوی او ارسال شده‌اند در این کتاب بسیار محدود هستند و موضوع آن‌ها نیز بسیار محدود است. درست است که ایرانی‌ها به دلیل زخم‌های عمیقی که از روسیه تزاری برداشته بودند، از هرگونه تغییر در روسیه، ازجمله انقلاب با شعارهای جذابش، استقبال کردند، شعر سرودند و دلبستگی‌های زیادی نشان دادند.

به‌ویژه، وعده‌هایی داده شد که بیشتر امتیازاتی که روسیه از ایران گرفته بود لغو شوند، به جز دو مورد: یکی شرکت ماهی‌گیری برادران لیانازوف در دریای مازندران و دیگری عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای. اگر این موارد را از منظر تاریخی نگاه کنیم، این دو امتیاز لغو نشدند و هر یک دلایل خاص خود را داشتند.

از نظر «روح زمانه» نیز نکته درستی وجود دارد؛ وقتی امروز، پس از بیش از صد سال، به این رویدادها نگاه می‌کنیم، اهمیت دارد که بتوانیم زمینه و شرایط آن دوران را درک کنیم. این کمک می‌کند تا بفهمیم میرزا کوچک‌خان در چه فضایی دست گرم و دوستانه‌ای به سمت بلشویک‌ها دراز کرده بود؛ در شرایطی آشفته، با بحران‌های اقتصادی و سیاسی داخلی و حضور نیروهای انگلیسی در خاک کشور. این نگاه تاریخی، درک رفتار میرزا کوچک‌خان را آسان‌تر می‌کند، اما نباید ما را به نادیده گرفتن مسئولیت اقدامات او سوق دهد.

میرزا کوچک‌خان؛ قهرمان ملی یا زمینه‌ساز نفوذ بلشویک‌ها به ایران؟

مثلا کار اجباری، نسل‌کشی و کشتارهای سازمان‌دهی‌شده در اردوگاه‌های گولاگ در دوره استالین، نتیجه انقلاب ۱۹۱۷ بود؛ همان‌طور که توسعه صنعتی شوروی نیز محصول همان انقلاب است. بنابراین، نگاه امروز ما به نزدیکی میرزا کوچک‌خان به بلشویک‌ها و تاسیس جمهوری شورایی گیلان نشان می‌دهد که، همان‌طور که دکتر اشاره کردند، این اقدامات ملی نبودند. او ممکن است به‌ظاهر تمام فکر و ذکرش ایران بوده باشد، اما ماهیت اقداماتش ضدملی بود.

درواقع، حرکت میرزا کوچک‌خان از این منظر ضدملی محسوب می‌شود، زیرا زمینه ورود یک دولت بسیار خطرناک به ایران را فراهم کرد. وقتی جمهوری شورایی در گیلان شکل گرفت و به مرکز سرایت کرد، بخش‌هایی از ایران عملا در دایره کمونیسم جهانی قرار گرفتند. میرزا کوچک‌خان در سن ۴۱ سالگی درگذشت و سن او نشان می‌دهد که احتمالا پختگی لازم را نداشته است. به علاوه، او ویژگی تغییر سریع مواضع را داشت و شاید اگر عمر بیشتری می‌کرد، دیدگاه‌هایش به‌شدت تغییر می‌کرد.

با این همه، مهم‌ترین برداشتی که می‌توان از این کتاب داشت، این است که میرزا کوچک‌خان خطاهای بزرگ و گناه نابخشودنی مرتکب شده است. این کتاب درباره جنبش جنگل چشم‌انداز جدیدی ارائه می‌دهد؛ نشان می‌دهد که این جنبش، با هر نیت و انگیزه‌ای که داشته، مسیر دخالت‌های بعدی شوروی در ایران را هموار کرده و حداقل آمادگی ذهنی برای آن را ایجاد کرده است.

با توجه به نقش سفیر شوروی، روتشتاین، و جمع‌بندی و نگاه او در سند مورد نظر، شما نقش او در جنبش جنگل چگونه ارزیابی می‌کنید و این سند چه اطلاعاتی درباره فعالیت‌ها و دیدگاه‌های او به ما می‌دهد؟

فاضلی: روتشتاین در قراردادهای مختلفی نقش داشته و عمدتا به عنوان تسهیل‌کننده عمل می‌کرد. آن‌چه مشخص است، نگاه مثبت او نسبت به پیشرفت نهضت جنگل در ایران بوده، برخلاف چیچرین که رویکرد محتاطانه و مخالف داشت. روتشتاین به مرکز نزدیک‌تر بود و ظرفیت‌های انقلاب را بهتر می‌فهمید.

برخلاف چیچرین که به لنین توصیه می‌کرد فشار زیادی بر ایران وارد نشود و از گشایش حلقه جدید در شرق اجتناب شود، روتشتاین با انقلابیون احسان‌الله‌خان نزدیک بود و همواره تصویر مثبت‌تر و امیدبخش‌تری از وضعیت ایران به مسکو گزارش می‌کرد. به نظر من، نقش او عمدتا تسهیل‌کننده بود و تلاش می‌کرد برخلاف نظر مدیوانی که می‌گفت فضای ایران آن‌قدر هم مساعد نیست، نقش مثبت و مؤثر ایفا کند.

او با این اقدامات، هم کارنامه‌ای برای خود می‌ساخت و هم پیام‌های مثبت به مسکو منتقل می‌کرد؛ مانند این‌که انقلاب در حال جهانی شدن است، دروازه‌های شرق به روی شوروی باز شده و ملت ایران حامی ایده‌های بلشویک‌هاست. در چنین فضایی، روتشتاین تلاش می‌کرد نقش فعال و اثرگذار داشته باشد..

همچنین، چون او به تحولات ایران نزدیک‌تر بود و تعامل بیشتری با افراد محلی داشته، در مکاتبات از خلق و خو و رفتار ایرانی‌ها انتقاد می‌کرده است. مثلا وقتی افراد مختلفی مانند عمواوغلی، احسان‌الله‌خان و خالو قربان پیش او می‌آمدند و گزارش‌هایی می‌دادند و گاه زیرآب یکدیگر را می‌زدند، او متوجه می‌شد که این افراد ماجراجو هستند و حرمت هم را رعایت نمی‌کنند. به همین دلیل، در برخی گزارش‌ها به مرکز می‌گفت که خیلی نمی‌توان روی این افراد حساب کرد و ماجراجو هستند. با این حال، در مجموع روتشتاین نقش تسهیل‌کننده داشته و تلاش می‌کرد تا تعامل و هماهنگی میان بلشویک‌های مسکو و باکو با بلشویکهای ایران را بهبود بخشد و مدیریت کند.

رشتیانی: اصل اساسی در قهرمان ملی دانستن یک شخص پایبندی او به ملاحظات و مصالح ملی است. قهرمانی ملی ممکن است از راه‌های مختلف به دست آید اما قطعا از یک راه به دست نمی‌آید: همراهی و همکاری با نیروی خارجی و دلبستگی به ایدئولوژی کمونیستی!

اما درباره پرسش شما، نمی‌توان براساس یک نامه قضاوت قطعی کرد، اما آن‌طور که شما روتشتاین را توصیف کردید، گویا نگاه انتقادی داشته است. به نظر من، بهتر است او را در چارچوب سال ۱۹۲۱ و قرارداد مودت میان ایران و شوروی ببینیم؛ قراردادی که طی آن شوروی متعهد شد در امور داخلی ایران دخالت نکند و تمامیت ارضی ایران را به رسمیت بشناسد. از این منظر، واضح است که روتشتاین نسبت به بی‌پروایی نیروهای بلشویکی در ایران، نگاه انتقادی داشته است.

نایب‌پور: از مطالبی که اساتید فرمودند سپاسگزارم. چند نکته را باید در تحلیل این مسائل مد نظر داشته باشیم. اول این‌که این دوره زمانی است که جنگ جهانی اول به پایان رسیده و روسیه با مشکلات عدیده مرزی در نقاط وسیع سرزمین خود روبه‌رو است؛ یکی از این مشکلات، ایران است. در این دوره، انگلیسی‌ها به دلیل منابع نفتی موجود در آذربایجان فعالیت‌های خود را در دریای خزر گسترش دادند و این عاملی شد تا روس‌ها به نوعی درصدد جلوگیری از نفوذ انگلیس در ایران باشند.

به هرحال، من تلاش کردم تصویری نزدیک به واقعیت درباره میرزا کوچک‌خان ارائه کنم. توجه شما، صاحب‌نظران، به این مطالب ما را تشویق می‌کند و نشان می‌دهد که کار انجام‌شده ارزش دیده شدن دارد. از همه مهم‌تر، در میان کتاب‌های دیگر درباره میرزا کوچک‌خان و جنبش جنگل، این کتاب به تاریخ سیاسی و اجتماعی مردم ما با دقت بسیار پرداخته است؛ چه از زاویه دید میرزا کوچک‌خان و چه از دید مدیوانی و نیروهای شوروی. وضعیت زندگی مردم در سال‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۲۱، رفتار ایرانی‌ها در برابر خارجی‌ها، نوع ارتباطات با شوروی و جمهوری گیلان در این کتاب به بهترین شکل بیان شده است.

نکته‌ای که در بحث ما از آن غفلت شد نقش انگلیسی‌ها در وضعیت میرزاکوچک خان بود که این متغیر اصلی بحث بود و ما به آن نپرداختیم اما انشالله در فرصت‌های دیگر در خدمت دوستان هستیم. از شما و خانه کتاب و ایبنا بابت تشکیل این جلسه تشکر می‌کنم.

فاضلی: نکته پایانی من تشکر ویژه از جناب استاد نایب‌پور است. کارش بسیار مهم و ماندگار است و بسیاری از پژوهش‌های مرتبط با روابط با شوروی و نهضت جنگل و شخصیت میرزا کوچک‌خان را دقیق‌تر خواهد کرد و امیدوارم که اسناد روسی این حوزه به فارسی ترجمه شود و فراز و فرودهای نهضت جنگل به تجربه ای برای دولت و نیروهای سیاسی ایران هم تبدیل شود.

اسناد این کتاب نشان می‌دهد که میرزا کوچک‌خان تعلقات ملی قابل توجهی داشته است؛ در حد توان و زمانه خود، اگرچه فیلسوف نبوده، اما منطق ملی داشته، وضعیت ایران را تحلیل و رصد می‌کرده و مانند هر انسان یا بازیگر سیاسی، خطاها و ساده اندیشی‌هایی نیز داشته است.

رشتیانی: عرض کنم همان‌طور که آقای فاضلی فرمودند بایستی یک‌بار دیگر از آقای نایب‌پور تشکر کرد زیرا این کار، کار چند موسسه است نه یک فرد، اما شما این کار را انجام دادید آن هم با رعایت نکات و ظرایف و همانطور که فرمودید دشواری‌های ترجمه این اثر.

نکته بعدی این است که مجموعه این اسناد نشان می‌دهد در غیاب دولت یا ضعف حکومت مرکزی، یا وقتی در مقطعی جنبشی شکل می‌گیرد که به بیگانه دل بسته است، عامل اصلی محدود کردن نفوذ شوروی در ایران، با توجه به این اسناد، عدم پذیرش آن‌ها توسط مردم و جامعه محلی گیلان بوده است. مردم فهمیدند که شوروی صرفا از طریق ایجاد یک دولت دست‌نشانده قادر به حضور در گیلان و سایر نقاط کشور است و بدون همراهی جامعه محلی نمی‌تواند نفوذ خود را گسترش دهد.

۲۵۹


Source link

درباره ی طلوع ارتباطات

ورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است

مطلب پیشنهادی

ماجرای هشدار نمایندگان به دولت درباره حذف ارز ترجیحی | آیا سیاست ارز ترجیحی شکست خورده؟

همشهری‌آنلاین – گروه سیاسی: سیاست تخصیص «ارز ترجیحی» از بهار ۱۳۹۷ به‌عنوان یک ابزار مداخله‌ای …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *