خبرگزاری تسنیم، سعید شیری: تاریخ اسلام نمونههایی از بانوان فداکار، صاحب معرفت و فضائل فراوانی دارد که میتوانند الگوهایی درخشان برای زنان و مردان در طول اعصار باشند. در این میان، جایگاه حضرت فاطمه بنت حزام، معروف به ام البنین سلام الله علیها، به دلیل عظمت صبر و ایثارش در تاریخ جاودانه شده است. او با وجود اینکه همسر امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و مادر بزرگوار چهار شهید بزرگوار کربلا (حضرت عباس، عون، جعفر و عثمان) بود، هرگز اجازه نداد که دلتنگی برای فرزندان، او را از وظایف دینی و اجتماعیاش باز دارد. شهرت او بیشتر به خاطر آن لحظه تاریخی است که پس از شنیدن خبر شهادت چهار فرزندش، به جای نوحه برای فرزندان خود، اولین پرسش او این بود: «از حال حسین چه خبر؟» این جمله اوج معرفت و فداکاری او را نشان میدهد که چگونه عشق به اهل بیت علیهم السلام بر همه تعلقات شخصی سایه افکنده بود.
این مقام رفیع ام البنین سلام الله علیها نشان میدهد که ایمان حقیقی، انسان را به مرتبهای از ایثار میرساند که در آن، منافع و جان خود و عزیزان، فدای آرمانهای والاتر و پیروی از امام معصوم میشود. ایشان با تکیه بر این ایمان، نه تنها فرزندانی تربیت کرد که با رشادت در رکاب امام حسین به شهادت رسیدند، بلکه پس از واقعه کربلا نیز، سخنگوی حزن و اندوه خاندان پیامبر اسلام شد و با حضور در بقیع، مرثیهسرایی او تسلیبخش دلهای داغدار بود. از این رو، حضرت ام البنین به عنوان نمادی از وفاداری بیقید و شرط، الگویی ماندگار برای تمام کسانی است که جویای قلههای فضیلت و معرفت در مسیر حق و ولایت هستند.
با حجت الاسلام بیگی خمینی پژوهشگر و محقق مطالعات حدیثی و از اساتید حوزه دربارۀ تبارشناسی و ویژگیهای شخصیتی حضرت ام البنین به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
* دربارۀ تبارشناسی حضرت ام البنین سلام الله علیها مقداری توضیح دهید.
ابتدا عرض کنم فاطمه بنت حزام، مشهور به امّالبنین سلاماللهعلیها در جملهای سرشار از وفاداری و ایمان میفرماید: «أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین … أولادی وَ مَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین؛ مرا از اباعبدالله الحسین علیهالسلام خبر دهید … فرزندانم و هر آنکه زیر آسمان نیلگون است، همگی فدای اباعبدالله الحسین (منتهی المقال/2/ 70؛ تذکره الشهداء/443) این سخن، تجلّی بلندترین مراتب اخلاص، ایثار و دلکندن از علایق زمینی در راه حقیقت و ولایت است.
سیزدهم جمادیالثانی یادآور روزی است که جهان اسلام، بانویی فرهیخته، شایسته و پارسا را بدرقه کرد؛ بانویی که نهتنها همسر گرامی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بود، بلکه افتخار مادری چهار شهید والامقام کربلا را نیز در کارنامه درخشان خویش داشت. حضرت امّالبنین سلاماللهعلیها با ایمان استوار، معرفت ژرف و روحیهای سرشار از وفاداری، جایگاهی بیبدیل در تاریخ اسلام و فرهنگ شیعی یافت؛ جایگاهی که او را به الگویی ماندگار از مادریِ آگاه، همسریِ وفادار و ایمانی استوار بدل کرده است.
چنانکه در روایت مشهور حضرت علی بن موسیالرضا سلاماللهعلیه آمده است، آنگاه که برای «رِیان بن شَبیب» واقعۀ جانسوز شهادت امام حسین علیهالسلام را شرح میداد، فرمود:”قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ رَجُلاً مَا لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ شَبِیهُونَ؛ هجده مرد از اهل بیت او را که در سراسر زمین، نظیر نداشتند با او شهید کردند” (عیون أخبار الرضا علیهالسلام/1/ 299) این تعبیر بلند امام رضا علیهالسلام نشان میدهد که شهیدان همراه سیدالشهداء علیهالسلام، در مرتبهای از فضیلت، وفاداری و کمال انسانی قرار داشتند که در هیچ دورهای قابل مقایسه با دیگران نبودند.
حضرت امّالبنین سلاماللهعلیها از قبیله بنیوحید بوده است؛ تیرهای که خود شاخهای از قبیله بزرگ بنیکلاب به شمار میآمد. از اینرو ایشان را گاه «فاطمه وَحیدیه» مینامند و گاه «فاطمه کِلابیه»؛ همانگونه که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را از قریش میدانیم، اما در عین حال از تیره بنیهاشماند؛ یا آنکه مادر پیامبر ـ آمنه بنت وهب ـ از بنیزهره است، در حالی که این تیره نیز زیرمجموعه قریش به شمار میرود. این ساختارهای قبیلهای در سایر مناطق نیز چنین بوده است.
برای مثال، مردم قم در گذشته به طوایفی همچون اشعری، برقعی و… تقسیم میشدند؛ و اشعریون خود قبیلهای عظیم بودند. همینگونه در یمن، قبیله بزرگ کِنده را میشناسیم که مردانی چون حُجْر بن عَدِی کندی از شاخهها و بطون آن برخاسته است. قبیلۀ کِنده از قبایل مهم قحطانی یمن بودند و در نزدیکی حَضرموت سکنی داشتند، تا اینکه بعدها به نجد مهاجرت کردند. به دلیل نقش مؤثر اشعث بن قیس کندی و خاندانش در برخی از وقایع صدر اسلام، شناخت پیشینه قبیله او (کنده) در دوره جاهلیت از اهمیت بسزایی برخوردار است. کندیان در هر دو جبهه واقعه عاشورا حضور داشتند. چند نفر از شهدای کربلا از کندیان بودند که بدین شرحاند: جندب بن حجیر از شیعیان نامدار و سرشناس کوفه، (پژوهشی پیرامون شهدای کربلا/126) یزید بن زیاد بن مهاصر، بشر بن عمرو بن احدوث حضرمی کندی،[سلحشوران طف/214] ابوشعثاء کندی بهدلی،[سلحشوران طف/211] حارث بن امرئ القیس کندی، و زاهر بن عمرو کندی[سلحشوران طف/213_فرهنگ عاشورا/193]
در میان این چهرههای یگانه، حضرت اباالفضل العباس علیهالسلام، قمر تابناک بنیهاشم، جایگاهی بس رفیع داشت؛ شخصیتی که امام صادق علیهالسلام در وصف او فرمود: “کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ صُلبَ الإیمانِ جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللّه و أبلى بَلاءً حَسَنا و مَضى شَهیدَا؛ عموى ما عبّاس، داراى بینشى ژرف و ایمانى راسخ بود؛ همراه با امام حسین علیهالسلام جهاد کرد و نیک آزمایش داد و به شهادت رسید.” (عمدةالطالب/356) همچنین عبدالله و جعفر و عثمان، سه برادر رشید حضرت عباس علیهالسلام و از فرزندان پاکنهاد امّالبنین سلاماللهعلیها، نیز در زمرۀ این انسانهای بیبدیل بودند؛ بزرگمردانی که در مکتب مادری وفادار و بیدارپرور تربیت یافتند و در روز عاشورا با اخلاص و شجاعتی کمنظیر راه حقیقت را با خون خویش امضا کردند.این سه فرزند امّالبنین سلاماللهعلیها در کنار حضرت قمر بنیهاشم علیهالسلام، نمونههای برجستهای از همان «مَا لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ شَبِیهُونَ؛ در سراسر زمین، نظیر نداشتند» (عیون أخبار الرضا علیهالسلام/1/ 299) بودند؛ اسطورههایی که نامشان با وفاداری، جوانمردی و مجاهدت در راه ولایت برای همیشه در تاریخ جاودانه شد.
البته روشن است که پدر، امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، محور اصلی تربیت معنوی و الگویی بیبدیل برای فرزندان خویش بوده است. با این حال، از میان فرزندان حضرت امّالبنین سلاماللهعلیها، تنها حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام در زمان شهادت امیرالمؤمنین علیهالسلام در سال 40 هجری قمری به سنّ بلوغ نزدیک شده بود؛ چراکه حضرت عباس علیهالسلام در 4 شعبان سال 26 هجری قمری متولد شد و هنگام ارتحال پدر حدود چهارده سال بیش نداشت. سایر برادران، عبدالله (ولادت سال 35ه.ق) هنگام شهادت پدر حدود پنج سال سن داشت و عثمان(ولادت سال 39ه.ق) حدود یک سال و جعفر(ولادت سال 39 یا 41ه.ق) بنا بر برخی نقلها حدود یک سال و بنا بر برخی نقلها هنوز به دنیا نیامده بود. بنابراین دوران اصلی رشد، تربیت اخلاقی، شکلگیری شخصیت و پرورش روح ایمانی آنان، در دامان بانویی چون حضرت امّالبنین سلاماللهعلیها رقم خورد؛ مادری که خود سرشار از معرفت به مقام ولایت، آگاه به جایگاه اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام، و برخوردار از روحیّهای مثالزدنی در وفاداری، ادب، شجاعت و صبر بود.از اینرو، اگر فرزندانش ـ آن رادمردان رشید عاشورا ـ در میدان نبرد به اوج ایثار و ایمان رسیدند و در شمار «مَا لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ شَبِیهُونَ؛ در سراسر زمین، نظیر نداشتند»[عیون أخبار الرضا علیهالسلام/1/ 299] قرار گرفتند، بیتردید بخش مهمی از این عظمت، ریشه در تربیت مادری دارد که هم معرفت را میشناخت، هم عشق به ولایت را، و هم معنای حقیقی فداکاری را.
* به بهانۀ نقش مادری حضرت ام البنین سلام الله علیها مقداری دربارۀ نقش مادر در رشد و تربیت فرزندان چه نکاتی میتوان دریافت کرد؟
نقش مادر در تربیت فرزند نقشی است بنیادین، تعیینکننده و انکارناپذیر. دوران کودکی، اعم از مرحلهی رضاع و سپس دوران حضانت، دورانی است که شخصیت انسان ـ چه در ساحت جسم و چه در قلمرو روح ـ بهطور تدریجی و عمیق شکل میگیرد. همانگونه که کودک از حیث جسمانی با شیر مادر و تغذیهای که از او دریافت میکند قوام مییابد، روح و شخصیت او نیز در پرتو همان ارتباط عاطفی، روانی و تربیتی به تدریج صورتپذیر میشود. امروزه نیز بسیاری از پژوهشهای علمی بر این باورند که جنین از هنگامی که روح در او دمیده میشود ـ یعنی پس از چهارماهگی ـ نسبت به برخی حالات روانی و محیطی مادر حساس است و تأثیر میپذیرد. بنابراین پیوند مادر با فرزند، پیوندی است که از پیش از تولد آغاز میشود و لایههای عمیقی از روان و شخصیت انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. در تعالیم اسلامی نیز بر این حقیقت تأکید فراوان شده است.
امروزه نیز بسیاری از پژوهشهای علمی بر این باورند که جنین از هنگامی که روح در او دمیده میشود ـ یعنی پس از چهارماهگی ـ نسبت به برخی حالات روانی و محیطی مادر حساس است و تأثیر میپذیرد. بنابراین پیوند مادر با فرزند، پیوندی است که از پیش از تولد آغاز میشود و لایههای عمیقی از روان و شخصیت انسان را تحت تأثیر قرار میدهد.
یکی از نکات برجسته در روایات، اهمیت شیر و شیردهی است؛ تا آنجا که اهلبیت علیهمالسلام سفارش کردهاند اگر مادر به هر دلیل نتواند کودک خود را شیر دهد و بخواهد او را به زنی دیگر بسپارد، باید دقت کند آن زن از چه خانواده، چه اخلاق و چه روحیه و طبعی برخوردار است. در روایتی از امام صادق علیهالسلام به صورت صریح آمده است: «أَنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ کَانَ یَقُولُ: تَخَیَّرُوا لِلرَّضَاعِ کَمَا تَتَخَیَّرُونَ لِلنِّکَاحِ، فَإِنَّ اَلرَّضَاعَ یُغَیِّرُ اَلطِّبَاعَ؛ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرمود: برای دایه گرفتن [شیر دادن] همانگونه انتخاب کنید که برای ازدواج انتخاب میکنید؛ زیرا شیرخوارگی سرشتها و ویژگیهای اخلاقی را دگرگون میکند.» (قرب الإسناد/93) یعنی شیر، در سرشت و خُلق کودک اثر میگذارد. این بیان نورانی نشان میدهد که شیر مادر تنها یک تغذیهی جسمانی نیست، بلکه حامل ویژگیهای روحی، خلقی و روانی است؛ و از همینروست که نقش مادر در این مرحله از تربیت، نقشی است که نه میتوان آن را نادیده گرفت و نه میتوان جایگزینی کامل برای آن یافت.
هرچند پدر، یعنی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، شخصیتی است والا، صاحب معجزات و الگویی بیبدیل در فضایل الهی، اما نقش مادر در تربیت فرزند نقشی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت یا در حاشیه دانست. در کنار عظمت پدر، دامن مادر است که روح فرزند را میپرورد، خُلق و خوی او را صورت میدهد و بذرهای ایمان، ادب و معرفت را در جان او مینشاند.
فاطمه بنت حزام، امّالبنین سلاماللهعلیها، از چهرههای وارستهای است که تاریخ اسلام و فرهنگ شیعی بر بزرگواری و وارستگی او گواهی میدهد. بانویی که نهتنها افتخار همسری امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را یافت، بلکه با معرفت، ایمان و روحی بزرگ، فرزندانی تربیت کرد که هر یک نمونهای والا از شجاعت، وفاداری و تسلیم در برابر رضای الهی بودند. فرزندانی که او به جهان تقدیم کرد، در روز عاشورا نشان دادند که ثمرۀ دامن مادری بصیر و وفادار چه اندازه میتواند در تاریخ اثر بگذارد؛ بزرگمردانی که با طیب خاطر، با دل راضی و با بینشی روشن، راه شهادت را برگزیدند و جان خویش را در راه ولایت عترت نثار کردند. این انتخاب آگاهانه، گواهی است بر آنکه حضرت امّالبنین سلاماللهعلیها تنها مادر چهار شهید نبود، بلکه مربی روحهایی بود که در اوج معرفت و وفاداری به میدان رفتند. به این ترتیب، عظمت حضرت امّالبنین نه تنها در نسبتش با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، بلکه در ثمرۀ تربیتی دامن پاک و روح بلند او جلوهگر است؛ دامنی که قمر منیر بنیهاشم و سه برادر رشیدش از آن برخاستند و با شهادت خویش، چهرهای جاودانه از ایمان و ایثار در تاریخ اسلام به یادگار گذاشتند.
حضرت امّالبنین سلاماللهعلیها تنها مادر چهار شهید نبود، بلکه مربی روحهایی بود که در اوج معرفت و وفاداری به میدان رفتند. به این ترتیب، عظمت حضرت امّالبنین نه تنها در نسبتش با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، بلکه در ثمرۀ تربیتی دامن پاک و روح بلند او جلوهگر است.
* درباره فرزندان حضرت امّالبنین سلاماللهعلیها، موضوع اماننامهای که از سوی کوفه آمده بود مطرح میشود. دربارۀ نسبت آن بزرگواران با قاتلان و جانیان کربلا توضیح دهید.
طبری در تاریخالطبری جلد4 ص314_317 نقل میکند که عبدالله بن ابیالمحَلّ ـ پسرِ برادرِ امّالبنین و در حقیقت داییزاده حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام ـ از ابن زیاد درخواست کرد اماننامهای صادر کند. ماجرا در زمانی است که ابن زیاد، از مماشات عمربن سعد با حسین بن علی علیهالسلام بسیار آزرده خاطر شد و تصمیم گرفت به سختی با او برخورد کند لذا روز نهم محرم سال 61 هـ.ق، نامه ای به شمربن ذی الجوشن داد تا آن را به عمرسعد در کربلا برساند. عبدالله بن ابی المحل که آنجا در کنار ابن زیاد بود، گفت: ای امیر، خواهرزادگان ما (عباس، عبدالله، جعفر و عثمان، 4 برادر و فرزندان علی_علیه السلام_)؛ (چون از یک قبیله بودند، همدیگر را خواهرزاده گفتهاند)، همراه با حسین بن علی هستند، اگر صلاح می دانی امان نامهای برای آنها بنویس. عبیدالله آن پیشنهاد را قبول کرد و گفت: به چشم! و به کاتب خودش دستور داد تا امانی نوشت. عبدالله بن ابی المحل نامه را توسط پیک که نامش را مورخین، «کزمان [کرمان]» گفتهاند به کربلا فرستاد. وی پس از ورود به کربلا متن امان نامه را برای فرزندان ام البنین خواند و گفت: این نامه امانی است که خالوی شما (عبدالله بن ابی المحل) برایتان فرستاده است. آن جوانان گفتند به دایی ما سلام برسان و بگو: ما را به امان شما نیازی نیست. امان خداوند از امان پسر سمیه (ابن زیاد) بهتر است.
علت اصلی این اقدام، انتساب قبیلهای بوده است، نه آنگونه که برخی میپندارند که شمر از فامیل نزدیک حضرت امّالبنین سلاماللهعلیها باشد. در حقیقت، قبیلۀ بنیکلاب، قبیلهای عظیم و گسترده بود که شاخههای متعددی از آن منشعب میشد؛ همانگونه که قبیلۀ قریش یک قبیلۀ بزرگ است و از آن بنیهاشم، بنیتیم، بنیمخزوم، بنیزهره و … پدید آمدهاند؛ تیرههایی که همگی نسبشان به نضر بن کنانه، جد دوازدهم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم میرسد. بنیکلاب نیز چنین ساختاری داشت. برای نمونه، یکی از شهدای کربلا، عبدالله بن عمیر کلبی، از همین قبیله بود که در روز عاشورا هنگام رجزخوانی میگفت: «إِنْ تَنْکُرُونِی فَأَنَا ابْنُ کَلْبٍ حَسْبِی بِبَیْتِی فِی عَلِیمٍ حَسْبِی إِنِّی امْرُؤٌ ذُو مِرَّةٍ وَعَصَبٍ وَلَسْتُ بِالْخَوَّارِ عِنْدَ النُّکْبِ إِنِّی زَعِیمٌ لَکَ أُمَّ وَهْبٍ بِالطَّعْنِ فِیهِمْ مُقَدِّمًا وَالضَّرْبِ ضَرْبَ غُلَامٍ مُؤْمِنٍ بِالرَّبِّ»؛ اگر مرا نمیشناسید، من پسر کلب و از دودمان علیم هستم و این افتخار مرا بس است. من دلیرمردی پرتوانم و هنگام مصیبت خوار و زبون نیستمای امّ وهب من عهدهدار میشوم که با نیزه و شمشیر با آنان بجنگم. ضربه زدن بندهای که به پروردگار ایمان دارد. (تاریخ الطبری تاریخ الرسل والملوک وصله تاریخ الطبری/5/ 430)
* در این بین شمر لعنة الله علیه از کدام تیره بود؟
شمر ابن ذی الجوشن از قبیله هوازن و از تیرۀ ضباب بن کلاب بود؛ همان طور که استحضار دارید هر قبیله به تیرههایی تقسیم می شده است و ضمر از تیره بنی کلاب بوده است؛ برای همین وی را کلابی یاده کردهاند.
اما در مورد فاطمه امّالبنین سلاماللهعلیها، منابع تاریخی گزارش میکنند که اجداد ایشان از شخصیتهای برجسته و صاحب جایگاه در میان عرب بودهاند. روزی یکی از اجداد امّالبنین برای گرفتن وامی نزد کسرا پادشاه ایران رفت. کسرا شرط وثیقه گذاشت، و آن مرد کَمان خود را ـ که نماد شجاعت و هویت قبیلهای بود ـ بهعنوان وثیقه سپرد. پادشاه نیز همین را پذیرفت. این بیانگر آن است که خاندان امّالبنین در عصر جاهلیت نیز به شرافت، قدرت و اعتبار اجتماعی شناخته میشدند.
در هر صورت، فرزندان امّالبنین سلاماللهعلیها در دامان مادری تربیت شدند که از نظر ایمان، اخلاق، عفاف و پایبندی به ارزشهای الهی سرآمد بود. حتی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام که خود الگویی کامل در اخلاق و فضایل انسانی است، این بانوی بزرگوار را پذیرفته بود و در سایه تربیت او، فرزندانی برآمدند که شناخت و محبت اهلبیت بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام در جانشان نهادینه شده بود.این ویژگی تربیتی در شخصیت والای حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام جلوهگر شد.
انتهای پیام/
Source link
پایگاه خبری ایده روز آنلاین