جمعه , 21 آذر 1404 - 8:06 بعد از ظهر

مداخله‌های آمریکا در جهان-15| دو دهه جنگ و ویرانی در ویتنام برای شکست

گروه بین‌الملل خبرگزاری ایده روز آنلاین–  پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 ایالات متحده آمریکا به‌ عنوان یک ابرقدرت جهانی ظهور کرد و سیاست خارجی خود را بر مبنای گسترش نفوذ و مهار آنچه «تهدید کمونیسم» می‌نامید، شکل داد.

خبرگزاری ایده روز آنلاین قصد دارد به‌طور جامع به بررسی مداخلات نظامی و مخفی آمریکا در کشورهای مختلف جهان بعد از جنگ جهانی دوم بپردازد، این مداخلات، که شامل کودتاها، عملیات‌های مخفی سیا، حمایت از رژیم‌های دیکتاتوری، و جنگ‌های نیابتی بود پیامدهای عمیقی بر سیاست، اقتصاد و حقوق بشر در کشورهای هدف داشته است.

این اقدامات معمولاً تحت پوشش مبارزه با کمونیسم انجام می‌شدند، اما در واقع، هدف اصلی آن‌ها جلوگیری از شکل‌گیری دولت‌هایی بود که مسیر توسعه‌ای مستقل از سیاست‌های خارجی آمریکا را دنبال می‌کردند.

در قسمت پانزدهم این گزارش به بررسی مداخله آمریکا در ویتنام بین سال‌های 1950 تا 1973 پرداخته‌ایم.

 

 مقدمه: زمینه‌های تاریخی و ایدئولوژیک ورود آمریکا به ویتنام

برای درک کامل مداخله ایالات متحده در ویتنام، باید به عقب برگردیم و نگاهی به تاریخچه این کشور بیندازیم. ویتنام، که بخشی از هندوچین فرانسه بود بیش از یک قرن تحت استعمار فرانسه قرار داشت. در طول جنگ جهانی دوم (1939-1945)، ژاپن نیروهای فرانسوی را بیرون راند و کنترل ویتنام را به دست گرفت.

با شکست ژاپن در 1945، جنبش استقلال‌طلبانه ویتنام، که به نام ویت‌مینه (لیگ استقلال ویتنام) شناخته می‌شد، قدرت را در شمال کشور به دست آورد. این جنبش، یک ائتلاف گسترده ملی‌گرا بود که رهبری آن با جریان‌های چپ‌گرا به ویژه «هو شی مین» بود. 

افول آمریکا , کشور آمریکا ,

اعلام استقلال ویتنام توسط هو شی مین

هو شی مین، یک رهبر کاریزماتیک و ملی‌گرا، اعلامیه استقلال ویتنام را در سپتامبر 1945 اعلام کرد و حتی از کلمات اعلامیه استقلال آمریکا الهام گرفت: «همه انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند و حقوق غیرقابل سلب مانند زندگی، آزادی و شادی دارند.»

فرانسه، که نمی‌خواست مستعمره ارزشمند خود را از دست بدهد، بلافاصله تلاش کرد کنترل را بازگرداند. ژنرال ژان لکلرک، یکی از فرماندهان فرانسوی، در 1945 گفت: «من به هندوچین نیامده‌ام تا هندوچین را به هندوچینی‌ها بازگردانم.» این آغاز جنگ اول هندوچین (1946-1954) بود، جنگی که فرانسه آن را نه به عنوان سرکوب استعماری بلکه به عنوان مبارزه علیه کمونیسم توجیه می‌کرد تا حمایت آمریکا را جلب کند.

ایالات متحده در ابتدا نسبت به استعمار فرانسه تردید داشت و حتی در دوران فرانکلین روزولت (رئیس‌جمهور تا 1945) از استقلال ویتنام حمایت می‌کرد. اما با پایان جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد دیدگاه آمریکا تغییر کرد. 

پیروزی کمونیست‌ها در چین در 1949 زیر رهبری مائو تسه‌تونگ، آمریکا را نگران کرد که جنبش‌های ضدآمریکایی ممکن است مانند دومینو در آسیا گسترش یابد. این «نظریه دومینو» که توسط سیاستمداران آمریکایی مانند جان فاستر دالس (وزیر خارجه آیزنهاور) ترویج می‌شد، ویتنام را به عنوان یک نقطه کلیدی در مهار جنبش‌های ضدآمریکایی می‌دید. 

بنابراین، از سال 1950، آمریکا وارد ویتنام شد البته نه به عنوان مداخله مستقیم بلکه به بهانه حمایت از فرانسه. این تصمیم، که توسط دولت هری ترومن گرفته شد، نقطه آغاز یک درگیری طولانی بود که منجر به مرگ میلیون‌ها نفر، ویرانی ویتنام و یکی از بزرگ‌ترین شکست‌های نظامی آمریکا شد.

 حمایت اولیه از فرانسه: از کمک‌های مالی تا دخالت نظامی (1950-1954)

مداخله آمریکا در ویتنام از بهار 1950 آغاز شد، زمانی که دولت ترومن تصمیم گرفت تجهیزات نظامی گسترده‌ای مانند تانک‌، هواپیماهای حمل‌ونقل و بمب‌افکن‌ها به فرانسه ارسال کند. دین آچسون، وزیر خارجه وقت آمریکا در آوریل 1950 به مقامات فرانسوی گفت که آمریکا مخالف مذاکره فرانسه با ویت‌مینه است. 

این تصمیم دو دلیل اصلی داشت: اول، ترس از گسترش کمونیسم و یا به طور کل جنبش‌های ضدآمریکایی پس از سقوط چین؛ دوم، نیاز به جلب حمایت فرانسه برای طرح‌های دفاعی آمریکا در اروپا، مانند پیوستن آلمان به سازمان‌های دفاعی غربی.

در حالی که ویت‌مینه در جنگ جهانی دوم با دفتر خدمات استراتژیک آمریکا که پیشرو سازمان جاسوسی (سیا) بود علیه ژاپن همکاری کرده بود و مقامات فرانسوی ویتنام با ژاپن همکاری داشتند، آمریکا درخواست‌های هو شی مین را نادیده گرفت. هو شی مین حداقل هشت نامه به ترومن و وزارت خارجه آمریکا نوشت و درخواست کرد چهار قدرت بزرگ یعنی آمریکا، شوروی، چین و بریتانیا برای میانجی‌گری در استقلال ویتنام دخالت کنند و مسئله را به سازمان ملل ببرند.

این تکرار تاریخ بود: هو شی مین در 1919 نیز پس از جنگ جهانی اول به رابرت لنسینگ وزیر خارجه آمریکا نامه نوشته بود تا حقوق مدنی ویتنامی‌ها را مطالبه کند، اما آن هم نادیده گرفته شد.

هو شی مین و ویت‌مینه علاقه‌مندان و تحسین‌کنندگان آمریکا بودند. هو حتی تصویری از جورج واشنگتن روی میز خود داشت و اعلامیه استقلال ویتنام را بر اساس مدل آمریکایی نوشت. یک افسر سابق دفتر خدمات استراتژیک گزارش داد که هو از او برای نوشتن اعلامیه استقلال ویت‌مینه مشاوره گرفته بود.

اما آمریکا هو را ابزار کمونیسم بین‌المللی می‌دانست و از فرانسه حمایت کرد. کمک‌های آمریکا به فرانسه تا سال 1954 به بیش از یک میلیارد دلار در سال رسید و 78 درصد بودجه جنگ فرانسه را تأمین می‌کرد. پنتاگون پیپرز (اسناد تاریخی دخالت آمریکا نظامی و سیاسی آمریکا در جنگ ویتنام) این کمک را دخالت مستقیم آمریکا توصیف می‌کند که مسیر سیاست‌های آینده را تعیین کرد.

آمریکا ویتنام را با جنگ کره که از 1950 تا 1953 ادامه یافت مرتبط می‌دید و هر دو را بخشی از مهار چین می‌دانست. در 1952 آمریکا فرانسه را تحت فشار قرار داد تا مذاکرات صلح با ویت‌مینه را لغو کند. «برنارد فال»، کارشناس فرانسوی هندوچین معتقد بود که این مذاکرات می‌توانست آتش‌بسی بهتر از شکست نظامی فرانسه در 1954 ایجاد کند. آمریکا حتی تهدید کرد کمک‌های خود را قطع کند تا فرانسه مذاکره نکند. این باعث شد یک روزنامه فرانسوی بنویسد: جنگ هندوچین صادرات شماره یک فرانسه برای کسب دلار شده است.

در نوامبر 1953 شرکت هواپیمایی CAT که متعلق به سیا بود 16 هزار سرباز فرانسوی را به پایگاه دین‌بین‌فو در شمال ویتنام منتقل کرد. وقتی ویت‌مینه پایگاه را محاصره کرد CAT با هواپیماهای آمریکایی تجهیزات می‌رساند. تا سال 1954 نیروی هوایی فرانسه عمدتاً با هواپیماهای آمریکایی مجهز بود و آمریکا فرودگاه‌ها، بنادر و جاده‌هایی ساخت که بعداً در جنگ خود استفاده کرد.

افول آمریکا , کشور آمریکا ,

نیروهای ویت‌مینه در حال برافراشتن پرچم خود بر فراز مقر فرماندهی فرانسه که در دین‌بین‌فو به تصرف درآورده‌اند

 

در آوریل 1954، وقتی شکست نظامی فرانسه در ویتنام کاملاً آشکار شده بود و کنفرانس صلح ژنو در راه بود، شورای امنیت ملی آمریکا (نهاد مهمی که مشاور رئیس‌جمهور در امور امنیت و سیاست خارجی است) به دوایت آیزنهاور پیشنهاد داد که فرانسه را تهدید کند: اگر پاریس اجازه دهد کمونیست‌ها حتی بخشی از ویتنام را در دست بگیرند، آمریکا تمام کمک‌های مالی و نظامی خود را قطع می‌کند و فرانسه جایگاهش را به عنوان یکی از سه قدرت بزرگ جهان (کنار آمریکا و شوروی) از دست خواهد داد.

این شورا تأکید داشت که سیاست آمریکا باید «پیروزی کامل نظامی» در هندوچین باشد و حتی اگر فرانسه از جنگ خارج شود، آمریکا به تنهایی ادامه دهد. آیزنهاور واقعاً بررسی کرد که نیروهای آمریکایی را مستقیماً به ویتنام بفرستد، اما دو مانع بزرگ داشت: کنگره آمریکا حاضر به تصویب چنین اقدامی نبود و هیچ‌کدام از متحدان (حتی بریتانیا) نیروی نمادین هم نفرستادند تا عملیات «چندملیتی» به نظر برسد نه یک جنگ کاملاً آمریکایی.

در همین زمان، ایده استفاده از بمب اتمی روی میز بود. دریادار آرتور رادفورد، رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا، پیشنهاد داد بمب‌های اتمی به کار گرفته شود تا «کمربندی از زمین سوخته» در مسیر پیشروی کمونیست‌ها ایجاد شود و جلوی «توده‌های آسیایی» گرفته شود. 

جان فاستر دالس، وزیر خارجه، حتی به ژرژ بیدو (نخست‌وزیر فرانسه) پیشنهاد داد که آمریکا چند بمب اتمی در اختیار فرانسه بگذارد تا دین‌بین‌فو را نجات دهد. بیدو با تعجب پاسخ داد که در نبردی تن‌به‌تن، بمب اتمی نیروهای فرانسوی را هم نابود می‌کند. 

با این حال، دو ناو هواپیمابر آمریکایی مجهز به سلاح اتمی به خلیج تونکین (در شمال ویتنام) اعزام شدند تا فشار روانی وارد کنند.

در همین دوره، سازمان سیا در سنگاپور یک عملیات تبلیغاتی گسترده راه انداخت تا جهان را متقاعد کند که چین کمونیست به‌طور مستقیم در جنگ دخالت دارد. برای نمونه، جوزف بورکهولدر اسمیت، افسر سیا، با یک خبرنگار محلی به نام لی هوان لی همکاری کرد. آن‌ها داستانی کاملاً ساختگی درباره کاروان کشتی‌های چینی حامل سرباز و سلاح به سمت بندر هایفونگ ویتنام شمالی ساختند.

لی این داستان را در کنفرانس خبری مالکوم مک‌دونالد، مسئول عالی بریتانیا در جنوب شرق آسیا، مطرح کرد و پرسید: «آیا نظری دارید؟» مک‌دونالد طبق انتظار سکوت کرد. همین سکوت کافی بود تا خبر به عنوان «گزارش تأییدنشده اما جدی» در خبرگزاری‌ها پخش شود، دور دنیا بچرخد و دوباره به سنگاپور برسد. این خبر جعلی به مذاکرات ژنو فشار آورد و تصویر ویت‌مینه را به «عروسک خیمه‌شب‌بازی چین و کمونیسم جهانی» تبدیل کرد.

کنفرانس ژنو، تقسیم ویتنام و عملیات مخفی (1954-1956)

کنفرانس ژنو که از بهار تا تابستان 1954 در سوئیس برگزار شد، سرانجام پس از هشت سال جنگ خونین، به درگیری بین فرانسه و ویت‌مینه پایان داد. نمایندگان قدرت‌های بزرگ جهان – یعنی ایالات متحده، اتحاد شوروی، چین کمونیستی و بریتانیا – همراه با فرانسه، ویت‌مینه و چند کشور کوچک‌تر جنوب شرق آسیا دور یک میز نشستند تا سرنوشت ویتنام را مشخص کنند.

نتیجه این مذاکرات طولانی، توافقی بود که ویتنام را به طور موقت به دو بخش تقسیم کرد: بخش شمالی (از خط عرض جغرافیایی 17 درجه به بالا) تحت کنترل کامل ویت‌مینه و هو شی مین قرار گرفت و بخش جنوبی (زیر همین خط) ابتدا در اختیار فرانسه ماند، اما قرار شد به تدریج به یک دولت غیرکمونیستی محلی به رهبری امپراتور سابق، بائو دای، واگذار شود.

این تقسیم‌بندی قرار بود فقط دو سال طول بکشد. توافقنامه پیش‌بینی کرده بود که آتش‌بس فوری برقرار شود، تمام نیروهای خارجی (یعنی سربازان فرانسوی از شمال و نیروهای ویت‌مینه از جنوب) ظرف حداکثر 300 روز خاک ویتنام را ترک کنند و مهم‌تر از همه، در ژوئیه 1956 انتخابات سراسری و کاملاً آزاد در کل کشور برگزار شود.

قرار بود این انتخابات تحت نظارت یک کمیسیون بین‌المللی متشکل از نمایندگان هند، کانادا و لهستان برگزار شود تا مردم ویتنام خودشان تصمیم بگیرند که کشور یکپارچه شود یا نه. ایده این بود که ویتنام دوباره یک ملت واحد شود، اما این بار با رأی مردم.

ایالات متحده این توافق را رسماً امضا نکرد. دلیلش کاملاً روشن بود: واشنگتن از همان ابتدا با هر نوع مذاکره‌ای که حتی ذره‌ای قدرت به ویت‌مینه بدهد، مخالف بود. با این حال، آمریکا یک بیانیه یک‌جانبه صادر کرد و در آن قول داد که «از زور یا تهدید به زور برای برهم زدن این توافق استفاده نکند».

دوایت آیزنهاور، رئیس‌جمهور وقت، در یک کنفرانس خبری این جمله معروف را گفت: «من به هیچ پیمانی که کسی را برده کند، پایبند نمی‌شوم.» منظور او این بود که اگر انتخابات به نفع هو شی مین تمام شود، مردم جنوب ویتنام عملاً «برده» شمال خواهند شد و این برای آمریکا قابل قبول نبود.

افول آمریکا , کشور آمریکا ,

ادوارد لنسدیل افسر باتجربه سیا مسئول عملیات مخفی در ویتنام بود

اما واقعیت این بود که آمریکا از همان لحظه‌ای که جوهر توافق خشک شد، عملاً برای نقض روح این پیمان برنامه‌ریزی کرد. بلافاصله پس از پایان کنفرانس، سازمان سیا عملیات مخفی گسترده‌ای را در ویتنام آغاز کرد. مسئول اصلی این عملیات، ادوارد لنسدیل بود؛ افسر باتجربه سیا که چند سال قبل در فیلیپین با ترکیب جنگ روانی، عملیات چریکی و تبلیغات گروه ضدآمریکایی «هوک» را سرکوب کرده بود.

لنسدیل چند روز پس از امضای توافق وارد سایگون شد و تیمی چندصدنفره از مأموران مخفی، روان‌شناسان، چاپخانه‌داران و متخصصان خرابکاری تشکیل داد. هدف او دو چیز بود: تضعیف ویت‌مینه در شمال و آماده‌سازی جنوب برای یک جنگ طولانی.

یکی از اولین و موفق‌ترین اقدامات لنسدیل، تشویق مهاجرت گسترده از شمال به جنوب بود. تیم او با همکاری کشیش‌های کاتولیک و بلندگوهای سیار در روستاها و شهرهای شمالی، پیام‌هایی پخش می‌کرد که دقیقاً به باورهای مذهبی مردم می‌خورد. شعارهایی مثل «مسیح به جنوب رفته است» یا «مریم مقدس از شمال گریخته» برای جمعیت عمدتاً کاتولیک شمال طراحی شده بود. نتیجه شگفت‌انگیز بود: ظرف چند ماه، بیش از 900 هزار نفر – که بیشترشان کاتولیک بودند – از شمال به جنوب گریختند. در برخی روزها، تعداد ثبت‌نام‌کنندگان برای مهاجرت تا سه برابر شد.

لنسدیل همچنین هزاران برگه جعلی به نام ویت‌مینه چاپ کرد که مردم شمال را از مصادره زمین، اعدام روشنفکران و بردگی برای چین می‌ترساند. روز بعد از پخش این برگه‌ها، صف مهاجران طولانی‌تر می‌شد. همین برگه‌های جعلی در جنوب هم توزیع شد تا مردم از فکر بازگشت به شمال بترسند. در کنار این، گروه‌های کوچک شبه‌نظامی ویتنامی تحت پوشش «مهاجر» به شمال فرستاده شدند تا در آینده خرابکاری کنند.

از نظر فنی هم دست به کار شدند: تیم ویژه سیا با کمک متخصصان در ژاپن، روغن موتور اتوبوس‌های عمومی هانوی را با مواد شیمیایی آلوده کرد تا موتورها به تدریج از کار بیفتند و حمل‌ونقل عمومی فلج شود. شایعه‌هایی وحشتناک درباره تجاوز سربازان چینی به زنان ویتنامی در شمال پخش شد تا نفرت قومی را شعله‌ور کند. حتی تقویم‌های سنتی ویتنامی چاپ کردند که پیش‌بینی‌های بد برای زندگی در شمال (مثل قحطی و بلایای طبیعی) و پیش‌بینی‌های خوب برای جنوب (فراوانی و صلح) می‌کرد و در بازارهای محلی توزیع می‌شد.

جنگ رسانه‌ای هم فراموش نشد: مقالات، کاریکاتور و اخبار حامی غرب در روزنامه‌های جنوب و حتی خارج از کشور منتشر می‌شد. لنسدیل حتی قصد داشت بزرگ‌ترین چاپخانه هانوی را منفجر کند، اما این عملیات شکست خورد. در بلندمدت، صدها سرباز و افسر جنوبی به پایگاه‌های آمریکا در فیلیپین و گوام فرستاده شدند تا آموزش چریکی ببینند و همزمان صدها تن سلاح و مهمات در انبارهای مخفی جنوب ذخیره شد.

افول آمریکا , کشور آمریکا ,

نمونه‌‌ای از تبلیغات سیا؛ تصویر سمت چپ طوری طراحی شده که فقیر باشد. او به عنوان سرباز ویت‌کنگ معرفی شده. تصویر سمت راست که ثروتمند طراحی شده یک سرباز جمهوری ویتنام را نشان می‌دهد

تمام این اقدامات، زمینه‌ساز جنگ بزرگ بعدی بود. آمریکا در همان حال، تحریم اقتصادی کامل علیه شمال ویتنام اعمال کرد: هیچ کالایی اجازه ورود نداشت و شرکت‌های فرانسوی که جرأت می‌کردند با هانوی تجارت کنند، با تهدید لیست سیاه (یعنی ممنوعیت کامل تجارت با آمریکا) روبرو می‌شدند. به عبارت ساده، آمریکا از روز اول امضای توافق ژنو، نه تنها به آن پایبند نبود، بلکه فعالانه برای جلوگیری از اتحاد مسالمت‌آمیز ویتنام تلاش می‌کرد.

انتخابات سراسری که قرار بود در ژوئیه 1956 ویتنام را دوباره یکپارچه کند، هرگز برگزار نشد. چهار روز قبل از شروع مذاکرات رسمی (یعنی 16 ژوئیه 1955)، «نگو دین دیم»، رئیس دولت جنوب ویتنام، بیانیه‌ای صادر کرد و گفت که هیچ قصدی برای شرکت در این گفت‌وگوها ندارد، چه برسد به انتخابات. شمال ویتنام بلافاصله یادداشت رسمی فرستاد و از دیم خواست به میز مذاکره بیاید، اما دیم با پشتوانه کامل آمریکا سرسختانه امتناع کرد.

دلیل این سرسختی کاملاً روشن بود: همه می‌دانستند هو شی مین برنده قاطع انتخابات می‌شد.

حتی آیزنهاور بعدها در خاطراتش نوشت: «من با هیچ فرد آگاهی در امور هندوچین صحبت نکرده‌ام که باور نداشته باشد اگر انتخابات در زمان جنگ برگزار می‌شد، شاید 80 درصد مردم به هو شی مین رأی می‌دادند نه به بائو دای.»

اسناد پنتاگون پیپرز هم نشان می‌دهد که وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا به طور محرمانه به دیم پیام داده بودند: «انتخابات را تا جایی که می‌توانی به تعویق بینداز.» بدون تهدید ضمنی دخالت نظامی آمریکا، جنوب ویتنام حتی یک روز هم نمی‌توانست در برابر فشار شمال مقاومت کند.

دیم و جان فاستر دالس (وزیر خارجه آمریکا) در سخنرانی‌های عمومی فقط یک بهانه تکرار می‌کردند: «انتخابات در شمال آزاد نخواهد بود.» اما این ادعا توخالی بود؛ هم سازمان ملل متحد و هم کمیسیون کنترل بین‌المللی (هند، کانادا، لهستان) بارها اعلام کرده بودند که آماده‌اند ناظر انتخابات باشند و تضمین کنند رأی‌گیری عادلانه باشد.

برای مشروعیت دادن به حکومت خود، دیم در اکتبر 1955 یک همه‌پرسی جعلی برگزار کرد تا بائو دای را برکنار کند و خودش رئیس‌جمهور شود. نتیجه این همه‌پرسی جعلی 98.2 درصد آرا به نفع دیم! بود. مشاوران آمریکایی به او گفته بودند 60 درصد کافی است و واقعی‌تر به نظر می‌رسد، اما دیم اصرار داشت عدد را «کامل» کنند.

با لغو انتخابات، خشونت در جنوب ویتنام مثل انفجار بالا گرفت. دهقانان، بودایی‌ها، روشنفکران و حتی کاتولیک‌های مخالف دیم سرکوب شدند. در می 1956، آمریکا 350 نیروی نظامی اضافی (به بهانه «کمک فنی») به سایگون فرستاد – اقدامی که مستقیماً توافق ژنو را نقض می‌کرد. دالس در یک جلسه محرمانه گفت: «حالا یک پایگاه پاک داریم، بدون لکه استعمار. شکست دین‌‌ بین‌ فو در واقع نعمت پنهان بود.»

 تشدید جنگ در دهه 1960: از کندی تا جانسون و جنایات جنگی

با روی کار آمدن جان اف. کندی در 1961، مداخله آمریکا از حالت مخفی به نیمه‌علنی تغییر کرد. یکی از عجیب‌ترین برنامه‌ها، قرارداد دانشگاه میشیگان با دولت آمریکا بود: از 1955 تا 1959، این دانشگاه یک برنامه آموزش پلیس برای جنوب ویتنام اجرا کرد. در ظاهر، هدف «مدرن‌سازی نیروی انتظامی» بود، اما در عمل پنج افسر مخفی سیا در کادر دانشگاه بودند و حقوق‌شان از بودجه دانشگاه پرداخت می‌شد.

قانونی که این گروه نوشت، هر ویتنامی بالای 15 سال را ملزم به ثبت‌نام دولتی و حمل کارت شناسایی می‌کرد. اگر کسی کارت نداشت، فوراً به عنوان عضو ویت‌کنگ (جبهه ملی آزادی‌بخش جنوب، چریک‌های ضددیم) دستگیر و زندانی یا بدتر می‌شد.

دیم اما به سرعت به یک دیکتاتور سرکوبگر تبدیل شد: بودایی‌ها را آتش می‌زد، مخالفان را در زندان‌های زیرزمینی می‌انداخت و حتی خانواده خودش را در قدرت شریک کرد. وقتی دیگر برای آمریکا مفید نبود، واشنگتن تصمیم به حذف او گرفت. در اول نوامبر 1963، گروهی از ژنرال‌های ارتش جنوب با چراغ سبز آمریکا کودتا کردند. 

دیم و برادرش نگو دین نو پس از تسلیم در کلیسا، در یک نفربر زرهی به ضرب گلوله کشته شدند. مجله تایم بعداً گزارش داد که وزارت خارجه (دین راسک)، وزارت دفاع (رابرت مک‌نامارا) و سیا از جزئیات کودتا کاملاً آگاه بودند.

ژنرال ماکسول تیلور، مشاور نظامی کندی، بعدها گفت: «کودتا مثل چای‌خوری نیست؛ یک عملیات خطرناک است. نباید تعجب کنیم که به قتل رسیدند.»

با ترور کندی و روی کار آمدن لیندون جانسون، جنگ از کنترل خارج شد. نقطه عطف، حادثه خلیج تونکین در اوت 1964 بود. دولت ادعا کرد دو ناو آمریکایی (مادوکس و ترنر جوی) توسط قایق‌های تندروی شمال ویتنام مورد حمله قرار گرفته‌اند. جانسون بلافاصله به کنگره رفت و قطعنامه خلیج تونکین را گرفت که به او اجازه می‌داد «هر اقدام لازم، از جمله استفاده از نیروی مسلح» را بدون اعلام جنگ رسمی انجام دهد. اما اسناد فاش‌شده بعدی نشان داد که حمله دوم هرگز رخ نداده بود و گزارش اول هم به شدت اغراق‌آمیز یا ساختگی بود.

افول آمریکا , کشور آمریکا ,

ناو مادوکس در حادثه خلیج تونکین

فریبکاری بخشی از استراتژی آمریکا شد. سیا اسلحه‌های ساخت چکسلواکی و چین را روی یک قایق ویتنامی گذاشت، آن را در آب‌های کم‌عمق جنوب غرق کرد و خبرنگاران غربی را دعوت کرد تا «مدرک کمک شمال به ویت‌کنگ» را ببینند. در جای دیگر، تمبرهای پستی جعلی چاپ کردند که نشان می‌داد یک سرباز ویتنامی هلیکوپتر آمریکایی را ساقط می‌کند – و این تمبرها را در نامه‌های واقعی به سراسر جهان فرستادند تا خبرنگاران ببینند. حتی یک فیلم آموزشی ارتش آمریکا ساختند که ویت‌کنگ را مخترع ناپالم نشان می‌داد، در حالی که ناپالم اختراع آمریکایی بود!

آموزش سربازان آمریکایی هم روش‌هایی تاریک بود. در کلاس‌هایی به نام «مقابله با بازجویی خصمانه»، روش‌های شکنجه مثل آویزان کردن از شست پا، غوطه‌ور کردن در آب سرد و گرم آموزش داده می‌شد. دونالد دانکن، سرباز نیروی ویژه (سبزپوشان)، گزارش داد که وقتی پرسید: «آیا این روش‌ها برای استفاده علیه دشمن است؟»، مربی با خنده گفت: «مادران آمریکایی نباید بدانند، وگرنه ما تکذیب می‌کنیم.»

بدترین بخش، برنامه فونیکس (1968–1971) بود. این عملیات مشترک سیا و ارتش جنوب، هدفش نابودی «زیرساخت ویت‌کنگ» یا به اختصار VCI بود – یعنی هر کسی که ممکن بود به چریک‌ها کمک کند. مشکل این بود که هیچ‌کس نمی‌دانست VCI کیست. ویلیام کلبی، رئیس سیا در ویتنام، در کنگره اعتراف کرد: «نه، آقای نماینده، نمی‌توانم عضو VCI را از یک شهروند عادی تشخیص دهم.» 

با این حال، طبق آمار رسمی، 20,587 نفر کشته شدند (دولت جنوب ادعا کرد 40,994). شکنجه‌ها وحشتناک بود: پرتاب از هلیکوپتر در ارتفاع 3000 پایی، شوک الکتریکی، فرو کردن میله شش‌اینچی در گوش تا مغز، بریدن انگشت یا اندام جنسی برای ترساندن دیگران. بسیاری از قربانیان فقط دهقانانی بودند که در عملیات‌ها به صورت کور دستگیر شده بودند.

آرتور سیلوستر، مسئول روابط عمومی پنتاگون، به خبرنگاران آمریکایی گفت: «وظیفه شما انتشار اخباری است که آمریکا را خوب نشان دهد. اگر فکر می‌کنید یک مقام آمریکایی به شما حقیقت می‌گوید، احمقید.»

 پایان جنگ، توافق پاریس و عواقب بلندمدت

پس از سال‌ها جنگ فرسایشی، سرانجام در 27 ژانویه 1973، توافقنامه پاریس امضا شد. آمریکا متعهد شد نیروهایش را خارج کند، اسرای جنگی مبادله شوند و به بازسازی ویتنام کمک کند.

ریچارد نیکسون پنج روز بعد در نامه‌ای به نخست‌وزیر شمال نوشت: «آمریکا 3.25 میلیارد دلار کمک بلاعوض در پنج سال خواهد داد، بدون هیچ شرط سیاسی.» اما این قول هرگز عملی نشد. آمریکا نه تنها کمک نکرد، بلکه تا 1994 تحریم کامل ویتنام را ادامه داد و فقط به پناهندگان ویتنامی یا نیروهای نفوذی کمک می‌کرد.

افول آمریکا , کشور آمریکا ,

امضای توافق پاریس

یکی از تلخ‌ترین میراث جنگ، سم‌پاشی شیمیایی بود. آمریکا بیش از 20 میلیون گالن علف‌کش (عمدتاً عامل نارنجی) روی جنگل‌ها و مزارع ریخت. این مواد حاوی دیوکسین بودند – سمی‌ترین ماده ساخته‌شده توسط انسان. سه اونس دیوکسین در آب نیویورک می‌توانست کل شهر را نابود کند. امروز در مناطق سم‌پاشی‌شده، نرخ سرطان کبد، نقص مادرزادی (کودکان بدون دست و پا)، و اختلالات عصبی به طور غیرعادی بالاست. هزاران کهنه‌سرباز آمریکایی هم سال‌ها برای جبران خسارت دیوکسین جنگیدند.

در آمریکا، صدها جوان با استناد به اصول نورنبرگ (دادگاه 1945 که نازی‌ها را به جرم «فقط پیروی از دستور» محکوم کرد) از خدمت خودداری کردند. آن‌ها می‌گفتند: «اگر در ویتنام بجنگیم، شریک جنایت جنگی هستیم.» اما دادگاه‌های آمریکایی این دفاع را بی‌ربط خواندند و متهمان را زندانی کردند. تلفورد تیلور، دادستان ارشد نورنبرگ، در 1971 گفت: «ژنرال وستمورلند، مک‌نامارا و راسک می‌توانستند به جرم جنایت جنگی محاکمه شوند.

انتهای پیام/


Source link

درباره ی ایده روز آنلاین

مطلب پیشنهادی

ابهام بزرگ در سیاست پولی آمریکا پس از کاهش نرخ بهره

به گزارش خبرگزاری ایده روز آنلاین به نقل از رویترز، پس از سه نوبت کاهش …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *